وااااااااااااااااااااا

 

من امروز ....... میدونین .......... من .......... من ...................... واسه اولین بار بود که وقتی سره یه موضوعه کاری از دست معاونمون خیلی عصبانی شدمو سرش داد کشیدمو اعتراض کردم باهام یکی به دو نکرد و لام تا کام هیچی نگفت ! البته حقم داشتم عصبانی بشم چون تقصیره اون بود و یه جایی رو اشتباه کرده بود حالیشم نبود ، یههنی در واقع توی یکی از کارایی که به اون مربوط نبود دخالت کرده بود همه چیو بهم ریخته بود ، من خودم ترتیبه خاصی به کارام دادم حتی اگه یه نصفه آدم با انگشت کوچیکه اش هم بهش اشاره کنه اونوخ همه رشته ها از دستم در میره همه چی قاطی پاطی میشه و نمیدونم چیکار کردم .. حالا این بی تربیت ....... با شناختی که توی این چند ماه کار کردنم از این معاونمون دستم اومده ، بعد از اعتراضم توقع نداشتم متوجه بشه که حق با منه ! ولی در کمال ناباوری دیدم هیچی نگفت و ساکت موند عصبانیتم فروکش کنه بعد که حرفام تموم شد گفت : بله ببخشید حق با شماست معذرت میخوام .......... انگار یه سطل آب یخ ریختن رو سرم ! پشیمون شدم که چرا همچین جسارتی به خودم دادم ، از خجالت آب شدم ! در تمام طول عمرم بعد از داداشم سعید که دوبار ناراحتم کرده بود و چون تقصیره خودش بود هر دوبار خودش اومد و معذرت خواهی کرد و بوسید منو ، و باز بعد از مدیرمون که همون ماه پیش سر یه قرارداد اعصابمو خورد کرد و باز خودش ازم معذرت خواهی کرد (ولی دیگه منو نبوسیدا ! باز ذهنتون چپکی نره ! چیششششش ) دیگه معذرت خواهی کردنه این معاونه مغرور و کله شق والا نوبر بود والا ! بلا نوبر بود اصن شق القمر بود ...... دلم سوخت براش

نتیجه اخلاقی : حالا نمیشد ایندفعه هم مثل دفعات قبل بیخود کاراشو توجیه میکرد و هی زر میزد تا حداقلش من الان وجدانم مبتلا به عقده سرطانی نشه !

***

چه کسی میداند

که تو در پیله خود تنهایی ؟

چه کسی میداند

که تو در حسرت یک روزنه در فردایی ؟

پیله ات را بگشا

تو به اندازه پروانه شدن زیبایی ...

***

                                                       

گوش کنین

هی بازیگر! گریه نکن! ماهممون مثل همیم
صبحا که از خواب پا میشیم نقاب به صورت می زنیم
یکی معلم میشه و یکی میشه خونه بدوش
یکی ترانه ساز میشه یکی میشه غزل فروش
کهنه نقاب زندگی تا شب رو صورتهای ماس
گریه های پشت نقاب مثل همیشه بی صداس

هر کسی هستی یه دفعه قد بکش از پشت نقاب
از رو نوشته حرف نزن، رها شو از پیله خواب
نقش یک دریچه رو ، رو میله قفس بکش
برای یک بار که شده جای خودت نفس بکش

کاشکی می شد تو زندگی ما خودمون باشیم و بس
تنها برای یک نگاه، حتی برای یک نفس
تا کی به جای خود ما نقابه ما حرف بزنه؟
تا کی سکوتو رج زدن نقش نمایش منه؟

می خوام همین ترانه رو ، رو صحنه فریاد بزنم
نقابمو پاره کنم، جای خودم داد بزنم

نظرات 23 + ارسال نظر
پت سه‌شنبه 7 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 08:55 ب.ظ

واااااااااااااا!‌ خب اشتباه کرده معذرت خواهی کرده!....
عذاب وجدان نداشته باش! مرگ که نیست!‌ گفته ببخشید! اصلا به کش تنبون بگو بره ماست و چیپس بخره بشینین با هم بخورین از دلش در بیاد تو هم عذاب وجدان نکشی!

میدونی پت جون ؟ وقتی یه آقایی ازم معذرت خواهی کنه از نظرم خیلی بزرگ و مرد به نظر میاد در مقابل ، خودمو کوچیک میبینم ! از یه طرف تحسینش میکنم به خاطر شجاعتش از یه طرف از گستاخیه خودم بدم میاد :|

دیگه همینم مونده ((= پس حالا که اینجوریه کاش دو کیلو تخمک هم میخریدیم هی میشکوندیم هی غیبت میکردیم (غشمولک)

شاذه سه‌شنبه 7 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 09:59 ب.ظ

سلااااام عزیزم:*)
خوبی؟
دعوت دعوت! زود بنویس. وقتیم نوشتی منو خبر کن!
وقتی سر بچه ها داد می زنم و میرم تو اتاقم یه کم آروم شم، بعد این دخترم همه چی رو مرتب می کنه و به کوچیکه شیشه شیرشو می ده و بزرگه رو هم آروم می کنه، همینجوری شرمنده میشم. اما خیلی کم پیش میاد :))

سلام شاذه مامانی و نی نیان ((=
فدات بشم گلم :-*

آخخخخخخخخخخخخخخخ جون راست میگی ؟ پست بعدی رو به این بازی اختصاص میدم :-********

آخی الهییییییییییییییییییییییییییییی :)
پس تو هم گاهی خونخوار میشی شاذه جونی آره ؟ :دی

نگین سه‌شنبه 7 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 11:00 ب.ظ http://ariai.coo.ir

سلام مرجان جونم
خوبی ؟
ببین شدت صدات چقدر بود ؟ خیلی ؟
واییی خوب اگه خیلی دادت بلند بود باید ساکت بشه
چرا خجالت کشیدی ؟
به جاش دیگه ازت ترسیده
جرات نمیکنه باهات یکی به دو کنه
:)))))))
آفرین
باید بگم گیگیلی بهت یه شکلات بده
سوتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
بچه های اینجا حالشون چطوره ؟
مرجانننننن بوسسسسسسسسسسسسسسسسس
من عاشق این آهنگم
خیلی دوسش دارم

سلام نگینکم :-****
فداتت

خیلی :|

:دی مرسی :->

بچه های اینجا همه خوبن :) عوضش بچه های اونجا همه بی تربیت شدن ((=

منم عاشقه توام :-ایکس ایکس :)

ایرمان سه‌شنبه 7 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 11:46 ب.ظ http://faraneh1362.persianblog.ir

پس این که میگن هر کی باهات بد تا کرد ملایم باهاش برخورد کن راسته!!

:|

دکی حالا چرا گوشمو می پیچونی :(

محمد یوسفی چهارشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:23 ق.ظ http://www.editor-e-irani1.blogfa.com/

سلام.
طفلی معاون و مدیر. از دست تو .
آخرش اخراجت می کنند خرت میفته رو دست بابا ی بیچاره.

سلام بر ممدی :)

((=

ممدی میام با سیگارهات خفه ات میکنما ((=

لیلا چهارشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 01:16 ق.ظ http://bagheasemoni.persianblog.ir

سلام زیاد حودتو ناراحت نکن عزیزممممممممممم
حالا همیشه یعنی هر شب اون وجدانش ناراحت بود امشبم مال اون ناراحت میشه
زیاد ایراد نداره
اما مواضب باش بعده درده وجدان
قلبت براش نتپهههههههههههههههههههههههههه
بوسمولکککککککککککککک

سلام قربونه خرموشکم برم الهی :-****

((= ای خدا ای خدا :دی
این معاونه بیچارمون نامزد داره ((=

یک بوسمولکه گنده گودزیلایی :-**

دکتر مثبت چهارشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 01:17 ق.ظ http://drmosbat.persianblog.ir

سلام
عجب اداره توپپی.تو که ریس . معاون و همرو حالشونو گرفتی(:

سلام دکی جون

غشششششششششششششششششششششششششششششششششمولک

حقشونه :دی
بعدش با خانومای همکار میشینیم بهشون میخندیم (((= البت همشم باید این خانوما مدیونه من باشنا :->

بنفشه چهارشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 11:53 ق.ظ

سلام مرجی
الان فهمیدیدم که چقده نبودم اینجا
دلم براتون تنگولیده بود

یه سوال فنی و تخصصی دارم میتونی جواب بدی؟

دختر تو وجدان هم داری که درد بگیره؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!

وا عجبا
به قول رضا داداش

ع ج ب ع ج ب

سلام بنفشکی :-****
حالا بزنم پس کله ات که زود زود بیای ؟ :دی
دله منم از بس تنگ شده چروک شده ((=

ها ؟ :دی

:|

من رضا و ممدی و یوسف و موشی و فرزاد و روزبه و امین رو همشونو با کله میندازم توی خمره باهاشون ترشی سیر درست میکنم :(

حالا میبینی (((=

یوسف چهارشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:26 ب.ظ http://littlestar.persianblog.ir

یه عطسه داشتم با خوندن جمله اخر خنده ام گرفت عطسهه گم و گور شد..می گم وقتی وقتی ازت معذرت خواهی نم کنن شاک می شی..حالا که بازم ازت معذرت خواهی کردن شاکی شدی.. =)) ولی خب من واقعا لذت می برم این اخلاق آبجی ملجان به خودم رفته!! :دی :)
البته لازم بود همچین برخوردی با معاون بشه..که فک نکنه آبجیمون خنگه..گاهی باید پیشی رو دم حجله سقط کرد..ایشالا دفعه بعد بازم ازت معذرت خواهی کنه..تا بلکه به انقلابی بکنیم این آقاهه برکنار بیشه..چشششش!! =))

((=

منم از کامنتهای تو روده بر میشم یوسف خدا نکشتت ((=

یوسف من واسه رئیس شدن ممکنه به کمک تو و موشی احتیاج داشته باشم ((= اگه مایل بودین روح خبیث و دراکولا رو هم خبر کنین البت شاید بلدوزره گیلاس منظ هم به کارمون بیاد ((=

سپیده چهارشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 02:14 ب.ظ http://gomshodegan.blogsky.com

عجبا! حالا یه بار اون آدم شده تو عذاب وجدان گرفتی!
می‌گم حالا واسه کم شدن عذاب وجدانت اون کش تنبون رو فردا بفرست یه جعبه شیرینی بگیره بیاره بخورین همه آشتی آشتی بشین!! :دی
(این درمونگاه بغلمون یه آقای مستخدمی داره به اسم اکبر که همه‌شون هرچی از داروخونه و این ور اون‌ور می‌خوان اون رو می‌فرستن با یه لیست! بعدش من تا می‌بینمش یاد کش‌تنبون شما می‌افتم!! فکر می‌کنم این شکلیه و این نقش رو بازی می‌کنه!!!)

:دی ها بوخودا

به قول یوسف اوشتی اوشتی ((= تخمک چی ؟ اونم بگیرم ؟ (غشششششششششششششششمولک)

خب اون کش تنبونه مشدیه :دی این کش تنبونه ما اصفهونیه (((=

شایدم یه قل دیگه اش باشه (نیشمولک)

[ بدون نام ] چهارشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 02:15 ب.ظ

راستی شونصد روزه میخوام بگم اون چیزی که گفتی که المیرا میخواست بگه رو من در جریان نیستم بخدا! هی یادم میره
دنبال نخود سیاه فرستادت گویا!

ممکنه :دی

دستم به المیرا برسه به جان خودم میسپرمش به خودت ((=

غشششششششششششششششششششششششششششششششششششمولک

مونا چهارشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 03:39 ب.ظ

سلام مرجان گلم خوبی؟
عزیزم نمی دونم ی دونی یا نه ولی داداش امین از من خواسته که توی یه هفته ای که نیست من توی نیمکت آپ کنم.
ولی من در مورد تغییر قلم و اندازه و .. چیزی نمی دونم .چون توی بلاگ اسکای خودش امکاناتشو نداره.باید کجا اندازه و نوع قلمو تغییر بدم؟
لطفا زیر دیپلم بگو من بفهمم!!!
قربونت عزیزم
منتظرم

سلام عزیز دلم :-***

جدی میگی ؟ هم خوشحالم هم بهت حسودیم میشه :)

عجیبه ! آی دیتو بده بیام تو یاهو برات توضیح بدم :)

منم کودکستانی ام ((=

گیلاس چهارشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 04:59 ب.ظ http://monzo.blogsky.com

سرطان خیلی مفیده!!!
جون مرجان!!!

گیلاس من تو رو میکشم باهات مربا درست میکنم (((=

مجید پنج‌شنبه 9 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:20 ق.ظ http://saddard2.persianblog.ir

یه دختر خانم مجرد دم بخت باید بشاش تر و مهربون تر ازاین حرفها باشه !!!!!! جواب سوالت رو دادم .

اَی ووووووووو ((=

مرسی دکی جونم :) اومدم دیدم

سروش پنج‌شنبه 9 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 11:14 ق.ظ http://lack.blogsky.com

فریاد زدن کار باحالیه
مخصوصا وقتی عصبانی باشی
من اگه جای تو بودم وقتی معاون معذرت هخواهی کرد دوباره سرش داد میکشیدم
من آپم تشریف بیارید.

آره خیلی :->

راست میگیا ((= کاش دوباره داد زده بودم .. ولی آره گاهی وقتا اینکارو کردم :دی ایندفعه فرق میفوکولوئید ((=

تشریف آوردم :دی کامنتهاتو چک کن :)

رضا پنج‌شنبه 9 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 01:36 ب.ظ http://reza_rikhtegar.persianblog.ir

شاید اینم میخواد تو رو ببوسه؟

غلط کرده (نیشمولک)

دکی جون معلومه خیلی خاطر خواهی ((=

حالا دخمله کی هَه ؟ :دی

طوطی بانو پنج‌شنبه 9 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 06:24 ب.ظ http://mittoo.blogsky.com

ای بابا! پس تو هم جوش بیاری داد و بیداد می کنی ... اما همیشه داد و بیداد و خصوصا گریه (که من زمانی استادش بودم!) پشیمونی بار می آره به خصوص جلوی مقامات بالا در محیط کاری ... خودتو قوی کن ... البته گمونم باشی ... چون روحیت ماشااله خوبه ...

همچنین مرسی از نظرت ...

این آقاهه هم اره معمولا چشمهاش همه جا می دوه ... و عقل کله و هر چیزی رو کلی تعبیر و تفسیر می کنه و در کل تیزه ... به همین خاطر این شکلی کشیدمش ... خدا منو ببخشه ...

خیلی زیاد از وقتی رفتم دانشگاه این شکلی شدم اعصاب معصابم خراب شد :-پی ولی قبلا خیلی زیاد خونسرد بودم همه هم میگفتن :)
البت باز مدتی هست که اعصابم برمیگرده سر جاش یعنی یه یه ماهی هست :دی

به جان خودم خیلی قوی ام ((=
خواهش میشود طوطیم :)

آهان گرفتم ! جالبن نقاشی هات :)
مگه این آقاهه آدمه خاصیه ؟

فداتت

ندا پنج‌شنبه 9 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 07:39 ب.ظ

میگم میگم میگم
مرد جماعت هیچوقت کم نمیاره و گردن نمیگیره
تعمدی بوده به جان خودم تا تو رو شرمنده کنه و بعدا یه کاری دستت بده . باور کن راست میگم
نیست خیر سرم ۸۰ سالمه خوب تجربه دارم دیگههههههه
ـــــــــ-
مرجان جونم ترتیب آپ ها که خوبه این روال داره جا میوفته . بازم هر جور که دوست داشتین ما هم میگیم چشم
میبوسمت . فعلا

چی چی ؟ :دی (شیرازی بودا) :-پی

اوهوم :|
راست میگی ؟ همین فردا کله اشو میکنم به جان گیگیلی حالا میبینی ((=

جونم ؟
ترتیبش آره خوبه ! اما میگم موقتا تا قبل از عید هر روز باشه تا همه آپ کنن
اما خب اگه دیدیم همه موافق نبودن همین روالو در پیش میگیریم ندایم :-********

قربونت برم گلم

اقلیما یادمانی از حوا پنج‌شنبه 9 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 08:50 ب.ظ

مطمئن باشیم که این آقاهه تو رو نبوسید؟یا تو خدای ناکرده ،روم به دیفال اونو نبوسیدی؟

:|

اقلیما جرات داری وایساااااااااااااااااااا

گفتم وایساااااااااااااااااااااااااااااااا

دردونه پنج‌شنبه 9 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 09:32 ب.ظ http://ghesseyehoboot.persianblog.ir

سلام! خوبین شما؟میگم من قدیما یه مرجان خانومی میشناختم ! تو همون مرجان خودمی یا اشتباه گرفتم؟ !!چشات که خیلی شبیهشه! درست نمیگم؟

سلام عزیزم :)
منم یه دردونه ای اونوختا داشتم :-پی

بزن قدش که آدرسو درست اومدی :دی

هورااااااااااااااااااااا دردونکی :)

دکتر گمشده پنج‌شنبه 9 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 10:30 ب.ظ http://drdarya74.blogsky.com

شعرت خیلی زیبا بود!

مرسی دکی جون :)

پدر(نم‌نم) پنج‌شنبه 9 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 10:51 ب.ظ http://father78.persianblog.ir

حالا یه بار هم آفتاب از غرب طلوع کرد...حرص نخور...:)))

((=

بلایی هستیا دکی :دی

دوست پاییزی شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:16 ب.ظ http://mehr-64.blogsky.com

سلام
میفهمم چی میگی..حس بدیه :(

سلام دوست جونم

اوهوم :(

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد