گیگیلیه قصه گو

 

وقتی این پست از وبلاگ آبجی مهربونه رو خوندم ، به این فکر کردم که توی این روزا که همه مامان بابا ها دست بچه هاشونو گرفتن و میبرنشون بازار واسه خرید عید ، از اونور خیلی از بچه ها هم هستن که این روزا با حسرت به هم سن و سالهای خودشون نگاه میکنن و آرزوی یه دست لباس و کفش نو دارن .. خدا میدونه ! شاید خیلی هاشون آرزوی داشتنه پدر و مادر مهربون دارن ..... خوندنه این پست باعث شد که این داستانو براتون بنویسم که چند سال پیش توی یه وبلاگی خونده بودمش ، الانم کلی وزن کم کردم تا پیداش کردم   ... داستان از این قراره :

در تعطیلات کریسمس، در یک بعد از ظهر سرد زمستانی، پسر شش هفت ساله‌ای جلوی ویترین مغازه‌ای ایستاده بود. او کفش به پا نداشت و لباسهایش پاره پوره بودند. زن جوانی از آنجا می‌گذشت. همین که چشمش به پسرک افتاد، آرزو و اشتیاق را در چشمهای آبی او خواند. دست کودک را گرفت و داخل مغازه برد و برایش کفش و یک دست لباس گرم خرید. آنها بیرون آمدند و زن جوان به پسرک گفت: حالا به خانه برگرد. انشالله که تعطیلات شاد و خوبی داشته باشی. پسرک سرش را بالا آورد، نگاهی به زن کرد و پرسید: «خانم! شما خدا هستید؟ زن جوان لبخندی زد و گفت: نه پسرم. من فقط یکی از بندگان او هستم. پسرک گفت: مطمئن بودم با او نسبتی دارید...

*       *       *

امروز بعد از ظهر همه اتاقمو بهم ریختم به خیال اینکه مرتبش کنم ، همه کشوها رو خالی کردم وسط اتاق وسایلایی که روی کمدم بود آوردم پایین ، فقط یکی از کشوها رو تمیز و مرتب کردم ولی بقیه اشو حوصله ندارم ! پشیمون شدم که چرا همچین تصمیمی گرفتم ..... ای خدا چیکار کنم ؟ ای خدا چیکار کنم ؟ ای خدا چیکار کنم اتاقمو پیدا کنم

نتیجه اخلاقی : حالا چی میشد اگه هر آدمی دو قلو بود ؟ یکیش خودمون یکیشم کلفتمون یا نوکرمون

چند تای دیگه از پستهای وبلاگهای قبلیمو به لینکه مربوطه در لینکهای روزانه ام اضاف کردم ! بخونین حالشو ببرین

وقتی روی لینک آهنگ کلیک کردینو ترانه شروع میکنه به پخش شدن ، ممکنه آهنگه اولش با سلیقه خیلی هاتون جور درنیاد و براتون آهنگه اولش مسخره باشه (آخه خودمم اولین باری که شنیدم همین حسو داشتم) ولی خاموشش نکنین صبر کنین خواننده بزنه زیر آواز اونوخ تصمیم بگیرین ..... ها والا ! غشمولک

                                                                         

گوش کنین

هم صدای خوبم بخون تا بخونم
عمر من تو هستی بمون تا بمونم
یه جا ابره آسمون یه جا پر از ستاره
یه جا آفتابی آسمون یه جا می باره
بی تو اما همه جا ابری و غم گرفتست
ابر آسمون یه قطره بارونم نداره

تو اگه باشی آسمون صافه
غصه ها پشت کوه قافه
با تو من بهارم
بی تو شوره زارم
وقتی هستی خوبم
وقتی نیستی بی تو
یه قاب شکسته رو دیوارم

اون ور دنیا شبه این ور دنیا روزه
یه جا خورشید خاموشه یه جا داره می سوزه
بی تو اما شب وروز  فرقی با هم نداره
تو چشمای منتظرم سیاهی موندگاره

تو اگه باشی ابرا می بارن
دشتای خالی پر گل میشن

یَه تا کشف تازه !

 

ای جان شبکه ۲ داشت از ایتالیا  نشون میداد ، از میلان .. اگه یه روزی منو در ایران یافت نکردین (واسه همون امضاء گرفتنه که توی پست قبل گفتم ) بیایین تو ایتالیا ! بله lo troverete là ... sia sicuro   

هیچ دقت کردین قیافه آدم هر روز یه جوریه یعنی حداقلش خوده آدم اینجوری حس میکنه ... مثلا من خودم یه روز حس میکنم زیباترین دختره دنیام ، خیلی ماه شدم اصن پنجه آفتاب ! (اینو آیینه جادوییم بهم میگه ها ! حتی بهم میگه از سفید برفی هم خوشمل تری ! والا ) روزی شومصد و میلیون تومن دفعه (یکیتون ۵ میلیون و ۷۵۰ هزار تومن نداره بهم قرض بده ؟ جون عمه ام نیم ساعته پسش میدم ) خودمو توی آیینه نگاه میکنمو به خدا دست مریزاد میگم ، واسه خودم اسپند دود میکنم فوت میکنم به آیینه صلوات میفرستم نکنه خودمو چش کنم ... عوضش بعضی وقتا خودمو که میبینم به این نتیجه میرسم که خدا هر چی در توانش بوده ، هرچی استعداد در آفرینش قیافه زشت و مسخره داشته ، توی طراحیه صورت من بکار برده ! که همون موقع دلم میخواد برم سفید برفی رو از وسط نصف کنم ... جدی شما اینجوری نیستین ؟ که گاهی از قیافه اتون خوشتون بیاد و گاهی نه ؟ مثلا یه موقع حس کنین پوستتون روشن شده ویه موقع دیگه حس کنین پوستون تیره شده و ....

نتیجه اخلاقی : آیینه جادوییم به قیمت دویست میلیون و نه نه کمه ! وایس حساب کنم ! ممممممم .... خب ! آیینه جادوییم به قیمت شومصد و ۵ میلیون و ۷۵۰ هزار تومن به فروش میرسه ... نبود ؟ بدو بیا که آتیش زدم به مالم ......................

                                                                         

گوش کنین

دلم مثل دلت خونه شقایق
چشام دریای بارونه شقایق
مثل مردن میمونه دل بریدن
ولی دل بستن آسونه شقایق
شقایق درد من یکی دو تا نیست
آخه درد من از بیگانه ها نیست
کسی خشکیده خون من رو دستاش
که حتی یک نفس از من جدا نیست
شقایق وای شقایق گل همیشه عاشق

شقایق اینجا من خیلی غریبم
آخه اینجا کسی عاشق نمیشه
عزای عشق غصه اش جنس کوهه
دل ویرون من از جنس شیشه
شقایق آخرین عاشق تو بودی
تو مردی و پس از تو عاشقی مرد
تو رو آخر سراب و عشق و حسرت
ته گلخونه های بی کسی برد
شقایق وای شقایق گل همیشه عاشق

دویدیم و دویدیم و دویدیم
به شبهای پر از قصه رسیدیم
گره زد سرنوشتامونو تقدیر
ولی ما عاقبت از هم بریدیم
شقایق جای تو دشت خدا بود
نه تو گلدون نه توی قصه ها بود
حالا از تو فقط این مونده باقی
که سالار تمومه عاشقایی
شقایق وای شقایق گل همیشه عاشق