چرا باید تیتر بزنیم ؟

 

مرگ بر معاون !

۲ روزه یه کارمند جدید استخدام کردیم ، اونوخ معاونه کله پوک اینو صاف فرستاده ور دل من ! منم هرچی کاره که خودم حوصله ندارم انجامش بدم ، میریزم رو سره این بدبخت .. از وقتی این آقا اومده ، معاونه مارمولک هم دور ورداشته واسه من ! همچی قیافه میگیره برام ، هیچی حالیش نیستا ! ولی چنان اِفه ای میاد معلوماتشو میکشه به رخ این آقا ( اسم این آقا رو میذارم قلقلی ! جونه گیگیلی مثل قلقلیه )، مغروره زهر ماری بود دیگه حالا بدترم شده هیکبیری ! ، آقا خلاصه اش کنم : پیش از این اگه بهش میگفتم تب کن ، میمرد ! (همون جریانه چند پست قبل که  باهاش دعوام شد و معذرت خواهی کرد) اگه میخواستم گزارشی رو ببرم خدمت آقای مدیر آقا ، کش تنبونو میفرستاد ! اگه میخواستم چندتا پرونده به اتاق جناب مدیر جان ارجاع بدمو اینم میخواست بره پیش مدیر ، اونوخ اگه ازش خواهش میکردم که این پرونده ها رو هم با خودش ببره با کمال میل اطاعت میکرد تازه خر کیفم میشد ! ولی دیروز اومده توی اتاقم چندتا صورتحساب بهش دادم که وقتی میره پیش مدیر بذاره روی میزش ، از اونجایی که قلقلی هم حضور داشت ، وقتی ازاین مارمولک خواهش کردم که زحمتشو میکشه یا نه ، رنگ از رخساره اش پرید و با کمال پررویی گفت نه ! یه ببخشید هم نگفت خاک بر سرش ! خیلی واضح بود که جلو روی یکی از همجنسانش که همون قلقلی باشه به غیرتش برخورده یه خانوم بهش امر کنه ! امر که نه ! خواهش ! حالا از کجا واضح بود ؟ از اینجا که وقتی امروز توی اتاق خودش ازش خواهش کردم چندتا از مدارکی که واسه مدیر آورده بودم بیرون بذاره سر جاش تا منم برم کارهای درخواستیه خودشو انجام بدم ، با شرمندگی و عرق روی پیشونی گفت که نمیتونه و تازه کلی هم معذرت خواهی کرد ازم که رومو زمین انداخته ! تازه تازه ! بهم گفت بذارمش روی میز که بعدا بذاره سر جاش ! عرضم به حضورتون که ایندفعه دیگه قلقلی و  همجنسانه قلقلی و معاون در اتاق موجود نبود ! یه چیز دیگه ! امروز یه جایی اشتباه کرده بود توی گزارشها ، جلوی قلقلی خیلی مودبانه و مهربانانه اشتباهشو بهش گوشزد کردم (خوب میدونم و درک میکنم که غرور یه آقا رو جلوی یه آقای دیگه جریحه دار نکنم راستش خودمم خوشم نمیاد اینکارو بکنم ) ! ولی اگه بدونین چه جوری خودشو به اون راه میزد و به نشنیدن میزد و آخرشم بحثو ادامه نداد و رفت .. بعد اومده یواشکی بهم میگه که جلوی قلقلی ، این موضوع اشتباهشو باز نکنم و بزرگش نکنم ! حالم داره از غرور مردونگی بهم میخوره ! آخه این چه غروره مسخره ای هست که بعضی آقایون ! بعضی که نه ! همشون دارن ؟ یعنی این مارمولک پیش از این چه شکری بود که دیگه حالا چی میخواد باشه ! فقط هم این مارمولک این ریختیه ! البته بقیه آقایون همکار هم این شکلی هستن ولی نه به اندازه معاون ! این مارمولک دیگه نوبرشه والا ..... ایشششششششش

نتیجه اخلاقی : حالا گیریم که در حضور قلقلی ، مارمولک یکی از خواهشای منو که آقا نیستمو خانوم هستم ، زمین نندازه ! چه اتفاقی میافته آخه ؟ مگه غیر از اینه که کلی از مارمولک تشکر میکنم و ممنونش میشم ! که با این حرکت ثابت میشه چقده مارمولک متشخص و با فرهنگ و جنتلمنه ! .... اینجوری خوبه یا اینکه مارمولک با کمال پررویی بگه نه ! اونوخ هم من هم قلقلی فکر کنیم چقده مارمولک مغروره ؟ ..... به نظر شما کدومش بهتره ؟

بهتون توصیه میکنم این پست رو بخونین ! توسط خوندنش حساب خیلی آدما دستتون میاد !

امروز داشتم برنامه کودک میدیدم ، یه کارتونی گذاشت اسمش نمیدونم چی بود ! یه خونواده بودن که پدربزرگشون باهاشون زندگی میکرد ! این پیرمرده با عصا راه میرفت قدشم کوتاه بود بعد وقتی صبح واسه صبحونه صداش میکردن تا میخواست از طبقه بالا عصا زنان بیاد پایین ، شب میشد و وقت شام ! بعدش نشستن فیلم نگاه کنن همون ثانیه اول خوابش برد ییهو نوه اش داد زد مامان بابابزرگ مرد ! انقده کارتونه باحال و خنده داری بود که نگو ! اگه کسی میدونه اسم این کارتون چیه بهم بگه تا همیشه دنبالش کنم ببینمش !

                                                                               

گوش کنین

تو سینه این دل من میخواد آتیش بگیره
مونده سر دوراهی چه راهی پیش بگیره
یکی حالا پیدا شده قدر اونو میدونه
رگ خواب یار منو رقیب من میدونه
یکی حالا پیدا شده قدر اونو میدونه
رگ خواب یار منو رقیب من میدونه

وای دارم آتیش میگیرم
دیگه از غصه و غم
دلم میخواد بمیرم
وای اگه برگرده پیشم
براش پروانه میشم
ازش جدا نمیشم
نمیتونه مرغ دلم از حسودی نمیره
نمیدونه روی کدوم شاخه باید بخونه

اگه یه روز ببینم کسی براش میمیره
حسودی رو میاره دلم آتیش میگیره
میترسم حرفای خوبی توی گوشش بخونه
میترسم اون تا به سحر تو خلوتش بمونه
وای دارم آتیش میگیرم
دیگه از غصه و غم
دلم میخواد بمیرم
وای اگه برگرده پیشم
براش پروانه میشم
ازش جدا نمیشم
یکی حالا پیدا شده قدر اونو میدونه
رگ خواب یار منو رقیب من میدونه
یکی حالا پیدا شده قدر اونو میدونه
رگ خواب یار منو رقیب من میدونه

نظرات 40 + ارسال نظر
پت یکشنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 07:52 ب.ظ http://chocoholic.persianblog.ir

معاونتون رو حواله بده به کش تنبون! اگه نشد بده خودم درستش کنم!
برنامه کودکم شرمنده! من اون موقع مهد کودک هستم تی وی نمیشه ببینم!

کش تنبونه فلک زده ((= میخوای سر کش تنبون بلا بیاره ؟ :دی به تو میدمش حداقلش مطمئنم از پسش بر میای ((=

منم مهد کودک هستم ولی توی مهد برامون تی وی روشن میکنن ((=

jesus tears یکشنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 07:56 ب.ظ http://jesustears.persianblog.ir

سلام آبجی جونی.. :)
قلقلی.. =)) فک کن زنش صداش کنه قلقلی بیا وقت خوابه می خوام قلت بدم!!! =))
می گم احساس کردم اصابت خیلی خورد بوده سر این جریان..حالا شما گذشت کن با خانومی خودت!! :دی
خب مردا کلا مغرورا..نمی خوام بگم بیمارن..اما علت اون غرورها می تونه سرکوب اون ها باشه در دورانی از زندگی قبلی اون ها که حالا با برخورد با افراد دیگه میان این سرکوب شدگی رو جبران می کنن!!..خودشیفتگی هم هس..کلا نوعی اختلال شخصیتی..بی خی!..چقد جو گرفتم!! =))
ولی خودمونیم ها این اداره ها و شرکت های ایرانی که کارمنداش شما باشین معلومه وضع اقتصادی مملکت چجوره..! :دی

وااااااای مرجان اول بگم که اون کارتونو من ساعت ۶ عصر دیدم کانال یک کلی خندیدم..اون دختر صورتیه و بابابزرگ پیره که تا می خواست واسه ناهار برسه وقت شام شد..بهد همه گوشت داشتن اون پوره سیب زمینی با یه عالمه قرص!! =)) ..آخرشم جلوی تلویزیون خوابش برد دختره فک کرد مرده.. =)) آی چه باحال بود..کاملا شانسی گرفتم چون اصن تلویزیون نگاه نمی کنم..اونم تی وی ایران!! =))

سلام داداش شیطونه :-پی
تو همش تو فکره این چیزا باشیا :-> حالا مواظب باش خودت قل نخوری ((=

سرکوب ؟ مردا ؟ پس ما خانوما چی بگیم اونوخ :دییییییی آخی چقده مردا سرکوب میشن ... مگه اینکه زنش سرکوبش کرده باشه ((= بعد بیاد دق دلیشو سر بقیه خالی کنه (غشمولک) آره این درست تره .. یوسف دیگه بسه درس خوندن ((= بیا پیش خودم بهت روانشناسی یاد بدم :دییییی

((= ها بوخودا :دی

اسمه کارتونه چیه ؟ اسمشو بهم بگو :دی
آی راست میگی داشتن با سرنگ بهش غذا میدادن بعدم موقع فیلم شاد و شنگول رفت پیش تلویزیون به نوه اش گفت کمکش کنه بشینه رو مبل ، نوه اشم بغلش کرد گذاشتش روی مبل ((=
پس چه جالب که با هم این کارتونو دیدیم :)))))))))))))

گیلاس یکشنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 08:38 ب.ظ

شلام شلام مرجان مفید!
اولندش یه مهذرت میخوام بابت اون کامنت دیشبم!!! جون گیگیلی خیلی حرف بدی زدما!!! اولش داغ بودم نفمیدم!!!

ببین اون کارتونه کارتون نیست. فیلم مستنده! اون پیره مرده هم بابا بزرگه گیلاسه!!
به جووون گیگیلی راست میگم!!!
فدای باباییم بشم!!! الهی قربونش بشم که انقدر بانمکه!!! ببین چه جوری میخوابه!!! الهیییییییییی

دلت خیلی پره آره؟؟؟ فقط خود مردا و البته اونم نه همیشه چاره ای برای این غرورشون دارن! اصلا سر همین غروره آبکیشونه که دائم با هم دعواشون میشه!!!!! به نظرم مرگ موش بد ه بهش شاید از سرش بیفته!!
قلبون مرجی

شلام گیلی :-پییییییی
کدوم حرفو ؟ ((=

غشمولک ... منم قربوهه بابا بزرگت برم :))))

آی گفتی گیلی ! بیشتر دعوای مردا به خاطر غرورشونه ... بیشتر دعوای زنها هم به خاطر حسادتها و حساسیتهاشون ((= حالا بازم مردا بگن که ما مردا از زنها کاملتریم (نیشمولک) به نظر من که هر دو شون یه شکرن ((=

روی پیشنهادت فکر میکنم (غششششششمولک)
میسی :-پی

mychamber یکشنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 09:32 ب.ظ

شما هنوز کارتون می‌نگرید؟

بععععععععععععله چه جورم ((=

مهتابی خانوم یکشنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 09:38 ب.ظ http://saaaraaa.blogfa.com

یکی میزدی بیخ گوشش بعد بهش میگفتیاونموقع دیگه خودش رو به اون راه نمیزد پر روووووووووو


منم عاشق برنامه کودکم...مخصوصا کارتون OGGy ببینیش عاشقش میشی

قلقلی تیپش چطوره؟! =)) :دی الفرار

راست میگیا ((=

کی میذاره ؟ روز و ساعتشو بهم بگو :))

ماه ..... :دیییییییییی

[ بدون نام ] یکشنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 09:41 ب.ظ


سلام مرجان چونم اما خالی شدم از کلام نمی دونم چی بنویسم انگار با کلام نا اشنام اینا چین که من می نویسم؟
همیشه شادیت امیدوارم می کنه و جلاتت منو رها زغمم
دوست دارم و این خسو که دوست دارم دوست دارم و خودتو که پر از انرژی هستی

سلام خانومی :)))))))))))))

راست میگی ؟ :)) پس به خودم امیدوارم کردی :))) همه غمهات بخوره توی سر من :)))

فدات شم عزیزم .. یه بوس به اندازه یک تقسیم بر صفر:)

سعید یکشنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 11:03 ب.ظ http://sabahlar.wordpress.com/

چرا فکر می کنی جنتلمن یعنی اینکه یه مرد به یه خانم بگه چشم؟! حالا یه نکته هم من بگم:
حواست باشه پیش هیچ همکار مردی پشت سر اون یکی غر نزنی، چون مردا بد جوری هوای هم رو دارن.

جنتلمن یعنی یه مردی که به نرمی با دیگرون رفتار میکنه و به موقع و به جا غرورشو میذاره زیر پاش :)))

اینو خوب اومدی :دیییییییییی

[ بدون نام ] دوشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 12:35 ق.ظ

خواستم دالی کنم و برم.حالم خوب نیست نظرم نمیاد. نگران نشو.دلم درد میکنه.بازم میام

مرسی ... ولی من نفهمیدم تو کی هستی :دییی

دل‌زده دوشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 12:52 ق.ظ http://http:/delzadeh.wordpress.com

بابا این قید همه آقایونو بردار! بهم برمی‌خوره‌ها!
توی خونه‌ها که.....

:|

سلی دوشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 02:06 ق.ظ

سلام !
خوبی مرجان؟
مگه چی میشد کارتو انجام میداد؟واااا..عجب مردایی پیدا میشن !
پست یوسفو واسه چی گذاشتی؟

سلام سلی خانومم :))))
قربونت

تعجب نداره گلم ... مردا همینن دیگه ((=

همینجوری که بقیه هم استفاده ببرن (نیشمولک)

سروش دوشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 11:05 ق.ظ http://lack.blogsky.com

سلام
خوبی؟
راستی کجا کار میکنی؟
این مارمولک معلومه آدمه مضخرفیه
یا رومیه روم یا زنگیه زنگ

تغییر رفتار اون هم در یک لحظه خیلی چیز ...

سلام سروشی :)
قربونت
توی یه شرکت خصوصی :-پی

از مزخرف یه چیزی اونورتر ((=

غشمولک

ندا دوشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 11:10 ق.ظ

در روزگاری که کمان ابروان دختران سیه چشم؛؛
عشق را معنا می کند
و برق سکه مردان شرافت آنان را..؛
آیا فرقی خواهد کرد که آفتاب امروز از پس کدام تزویر طلوع کرده..؟
آیا شادی را می توان از چنگال زمانه ربود..؟
و تردید را که همچون قبایی سیاه بر تن مردمان نشسته زدود..؟
زمانه ای که سکوت؛ نگاه ؛ دلتنگی ؛ و عشق را
در میان ترهم تحقیر کننده اش اسیر کرده است..؛
باید رفت...
و در گوشه ای نشست و بغض کهنه لحظه ها را باز گفت و
های های برای معصومیت زندگی گریست...
می دانم باید رفت...
همه اندیشه ام این است
پروازاز خاک تا افلاک ...
ـــــــــــــــــــــ
تاااااا دوباره شاید

ولی :

دیگه گریه دلو وا نمیکنه ...

چرا شاااید ؟ :(

سعید هدایتی دوشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 12:18 ب.ظ http://www.eliapesar.persianblog.ir

حوصله خوندن اون پسته نبود ولی ملتفت گیر معاون نشدم دقیق چیه داستانتون؟

اِههههههههه :دی تنبل خان :->

داستان اینه که این معاون مارمولکمون خیلی مغروره و همیشه در کمینه اعصاب منو خورد کنه هر اشتباهی هم که میکنه به گردن نمیگیره بهشم تذکر بدی به تریش قباش برمیخوره هیشوختم معذرت خواهی نمیکنه... بعد یه بار سره یکی از اشتباهاش اعصابم خورد شد و سرش داد کشیدم ولی در کمال ناباوری ازم عذر خواهی کرد .... آخیییییییییش تموم شد داستان ((=

تازه‌وارد دوشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 06:58 ب.ظ http://tazevared.blogsky.com

من اینجاشو خوب نشنیدم!! گفتی همه آقایون چی؟
آدم یاد سریالای مهران مدیری میفته که داستانای روزمره اداره توش جریان داره!!
بیچاره مارمولک بیچاره قلقلی! اگه می‌دونستن راستی گفتی شماره همراهشون چنده؟

گفتم همه آقایون الکی هستن ((=

واااااااااااای الفراررررررررر :دی

آره راست میگی (غشمولک)

ای کلک ! میخوای سخن چینی کنی بیرحمه قاتل ؟ :دییییییییی

بارباپاپا دوشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 07:08 ب.ظ http://baarbaapaapaa.persianblog.ir

من اگه توی اداره شما بودم عمرا از صد متری تو رد نمیشدم دختره از خود راضی توهم زده فکر میکنی ابر و باد و مه وخورشید و فلک در کارند که تو بهشون توجه کنیچی نشنیدم؟داری فحش میدیمرجان لجش گرفته معاون گازش گرفته

:|

حالا چرا دعوام میکنی :(

ماماااااان ... من مامانمو میخوام :((

بارباییه لوس :-پی میکشمت ((=

گل پسر دوشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 07:08 ب.ظ http://dr-golpesar.blogfa.com

سلام...
خوبی؟
عجب کارتونی بوده!

سلام دکی جون :))))

((= کدومو میگی ؟ شرکت ما یا اون بابابزرگه ((=

اقلیما یادمانی از حوا دوشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 07:40 ب.ظ

سلااااااااااام....بیا بغلم تا ببوسمت!بوس تف تفی البته!...خوبی مرجان؟از دیروز تا حالا به من خیلی فکر کردی آیا؟چون از دیروز هی میای توی ذهنم و هی میری

سلام اقلیمای خونخوار :دییییی
ایششششششش چندشم میشه از بوس تف تفی ووووووی ((=

قربونت برم تو خوبی ؟

آره دقیقا ! حتی وبلاگتو هم باز کردم ولی هنوز کامل نخوندمش

فداتت :-قلب قلب قلب

ندا دوشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 07:55 ب.ظ

مرجان جونم
یه عشق ناب.....یه عطش....یه مجنون...یه لیلی.....
همه خواسته ی ما!
سهم زیادی از این دنیای بی انتهاست؟؟؟
__________
فعلا

جونم عزیزم :)))

نه والا :-پی

قربونت (بوسسسسسسسسس)

نیلوفر دوشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 08:10 ب.ظ

سلام عشق مننننننننننننننننننننننننننن!!!دلم برات شده بود اندازه ناخن کوچیکه ی پای مورچه!!!

به به سرکار خانومه نیلو خانومییی :))))
قربونت آبجی هوشولو :)

دل من که برات تنگ نشده بود ((=
البته دل گیگیلی خیلی برات تنگ شده بود :)))))))

ونوس دوشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 11:47 ب.ظ

سلام
اونی که دالی کرده بود من بودم.چون خیلی درد داشتم و از طرفی هم خیلی سرخوشم یادم رفت اسمم رو بنویسم فردا دارم میرم پیش بابا ممدی.کاری باهاش نداری؟مواظب خودت باش تا من برگردم دخمل گلم.

سلام مامی :-پیییییی
ببین هنوز نرفتی پیش بابا ممدی مست شدی :دی
نه فقط بهش بگو پیامی واسه جوونا ! چیز واسه من نداره ؟ ((=

امیر سه‌شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 01:47 ق.ظ http://www.sahel2007.blogsky.com

من نمیدونم مشکل کجاست که این خانوووما چش ندارن ببینن آقایونی هم پیدا میشن که به خواهش ها و التماس های یک خانوم جواب رد میدهند !! اه اه اه ! ایشششش !

معلوم که چش نداریم ببینیم آقایون پرروتر بشن و از ناز و اداها در بیارن و از این غلطا ....... :| الفراررررررررررر

واییییی تقصیره گیگیلی بود

پلنگ صورتی سه‌شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 01:56 ق.ظ http://pinkpan.wordpress.com

وای! داری آتیش می گیری!
دیگه از این معاون
دلت می خواد بمیری...
وای! اگه ازش جدا شی
مدام آفتابی می شی؛
بلکه پیشش بشینی...
نمی تونه کرم دلت از حسودی نلوله
نمی دونه توی کدوم سوراخ باید بمونه
(این ترانۀ بسیار زیبا و شگفت انگیز در همین لحظه و به طور فی البداهه به مغز پوک پلنگ خطور کرد)

((= الان متوجه شدم که با آهنگه داریوش نوشتیش :دی

بدجنسسسسسسسسسس :دیییی

بابایی سه‌شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 08:46 ق.ظ http://9maho9roz.blogsky.com/

سلام... دوست پائیزی خیلی به ما لطف دارن... ممنون که وقت گذاشتید... خیلی خوشحالیم که یه دوست جدید پیداکردیم... شاد باشید.

سلام بابایی :))))))))))))

قربونت

امینه سه‌شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 10:50 ق.ظ

ایوللللللل............
منم با اینکه از داریوش متنفرم ولی عاشق این آهنگشم

:)
خوبی امینه جون ؟ کجا بودی این مدت پیدات نبود ؟

یوسف سه‌شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 07:02 ب.ظ

می گم هیشکی این کارتونه رو تحویل نگرفت..:( همه حس می کنن گنده شدن.. :(( منم اسمشو نمی دونم..اما اگه باحال باشه و طرفدار پیدا کنه یهو می بینی دیگه پخش نمی شه!! =))

یه کارتون هم هس که سارا گفت به اسم OGGY که ماهواره کانال GULY می ذاره..ساعتش معمولا عصرا یا ظهراست..اما حساب کتاب نداره..دوتا گربه ان با سه تا کک..که اینا همو اذیت می کنن!! :دی

پس همون بهتر که فقط حواسه منو به این کارتونه باشه داداشی :) به قول تو یه وخ دیدی همه نگاه میکنن اونوخ گیر نمیاد بعدش قلابیش میاد توی بازار و یا فقط ایرونیش گیر میاد چیشش ((=

واییییییییییی این کارتونه خیلی باحاله ها ! حتما میبینمش :دی

[ بدون نام ] سه‌شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 10:34 ب.ظ

اسم اون کارتونی که گفتی رو دقیقا نمی دونم ولی اسم شخصیت اصلیش دکستره که یه پسر بچه نابغه است که چیزهای جالبی رو توی آزمایشگاهش اختراع می کنه. اون پیرمرده که گفتی خود دکستر بود. جریان داستان اون قسمت هم این بود که دکستر آرزوش این بود که آخر هفته ها با خانواده اش یه سریالی رو ببینه ولی چون کوچیک بود بهش اجازه نمی دادند و می گفتند باید زود بخوابه برای همین یه دستگاهی اختراع کرد که بزرگ بشه وقتی رفت توی دستگاه خواهرش( همونی که گفت مامان پدربزرگ مرده) دستگاه رو دستکاری کرد بعد دکستر مثل پیرمردها شد و خواهرش توی خونه داد کشید که مامان پدربزرگ اومده. بقیه اش رو هم که دیدی. من گاهی کارتون نگاه می کنم این کارتون رو هم خیلی دوست دارم

چه خنده داره پس ((=

خواهره وقتی یه چیزی میخورد خیلی لپش بامزه میشد ((=

راستی تو کی بودی حالا ؟ :دی اسمتو ننوشتی (غشمولک)

گواش چهارشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 12:00 ق.ظ http://guash.blogsky.com

لینکیدم.

مرسییییییییییییی :))

سلی چهارشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 01:52 ق.ظ


اومدم بهت سر بزنمو برم !

سلام سلی خانومه وکیل خوشکلم (بوس و قلب و از اینا )

:دی

قزن قلفی چهارشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 08:40 ق.ظ

با سلام وبلاگ جالبی دارین به من هم سر بزنین !

بی شوخی قصد دارم آرشیوت رو بخونم .... در مورد محبتهایی هم که بهم داری ممنون . خدا کنه قابل باشم . پاسیو و این حرفا !
علی الحساب دختر خوشگلت و ببوس تا بخونم ببینم چه خبر هست تو این وبلاگ ....

((=

به به ! قزن جونی :))

قربونت .... باور کن خیلی از قالبت خوشم میاد :)) فدات شم قالب ملنگه :دیییییی

دختره خوشکلم ؟ ((= لابد منظورت گیگیلیه آره ؟ بابا این که خیالیه کودکه درونمه (غششششششششششمولک) شاید منظورت خودت بود :-پیییی باشه اینم بوس :-* حالا بخون تحفه هامو ((=

بنفشه چهارشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 11:56 ق.ظ

سلام
پستت رو نخوندم
کلی از پستات عقب موندم
باید همه رو بخونم
لینکای قبلیتو پاک کردم
و دوباره لینکیدمت
ممنونم که بهم سر میزدی
دلم برای تو و گیگیلی تنگولیده بود

سلام بنفشکی جونم :-********
کجا بابا دلمون چروک شد برات از بس تنگ شده :((((

قربونت برم ایشاا... (بوس)

نیلوفر چهارشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 12:14 ب.ظ http://nilouyee.blogfa.com/

سلام مرجان خانومی

اهههههههه بدم می یاد از این اخلاقای مردا !!!

ایشششش بدم می یاد از این اخلاقای مردا !!!

ایول عشق کارتونم که هستی آبجی !!!

سلام دکی نیلو خانومی :)))

اه اه راست میگی :دییییی چیشششششش (نیشمولک)

آره چه جورم :دییییی

شاذه چهارشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 12:32 ب.ظ

سلااااااااااااااااااام
خوبی؟
اصن این مردا رو ولشون کن! این اخلاقاشون محاله عوض شه! استثنا و مستثنا و جون من و جون شمام حالیشون نمیشه! یه مدلشم اینه که هر چقدرم تو خیابون گم بشن آدرس نمی پرسن! یعنی دیگه باید خیییییییلی گیر کنن که غرورشون اجازه بده شیشه رو بکشن پایین و بگن آقا خیابون ... کجاست؟
بیخیال...
خانوم ما هرچی می گردیم این قفل کامنتامونو پیدا نمی کنیم! پروفسورم جون تو!
هرچی تو مدیریت ازش خواهش می کنم که اجازه نظردهی رو بذار، قبول نمی کنه که نمی کنه. دیگه مام چون از جنس مذکر نیستیم سریع برمی گردیم سوال می کنیم! حالا بگو چه کنم؟

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام حاج مامانی :))
زیارت قبول ... سوغاتی آوردی برام ؟ جانماز و تسبیح نمیخواما ! شکولاتا و جواهرا رو رد کن بیاد :دیییییی ...... راستی حالت خوبه ؟ ((=

اتفاقا راجع به همین غرورشون که اجازه نمیده آدرس بپرسن وقتی راهو بلد نیستن یه پست بلند بالا توی این وبلاگ www.myonlyseat.blogsky.com نوشتم ... تیترشو یادم نیست چی بود ولی فکر کنم مال خرداد یا تیر و مرداد پارسال باید باشه :)

من پروفسور تر ((=

باید وقتی مدیریت وبلاگ رو میزنی ، از گزینه های سمت راست ، گزینه «تنظیمات بخش نظر دهی» رو انتخاب کنی و اجازه نظر دهی رو فعال کنی :)) آنتی فلودینگ رو هم غیر فعال قرار بده و عددشو هم صفر بذار :)))

شاذه چهارشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 02:52 ب.ظ

تنکس خیلی زیاااااااااااااااااد
میسی. رفتم درستش کردم

این غریبه که احتمالاً تو نیستی که؟! ما تا حالا به اسم یه مرد میشناختیمش. الانم دوباره شناسنامشو چک کردم. نکنه اینم از شیطنتای گیگیلیه؟

خواهش میشود :)
راستی کامنتدونیت مشکل داره ها ! دیدی خودت ؟

من نیستم حاج مامانی ! ولی گاهی وقتا که گرفتاره وبلاگشو به من میسپره که توش بنویسم :)))))))))

:دیییییی گیگیلی حسابی پیشتون بدنوم شده ((=

شاذه چهارشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 03:03 ب.ظ

هاااااااان متن رو خوندم تازه گرفتم!!! من که گفتم پروفسورم کهههه
بازم مرسی

قربونت برم مامانیییییییییی :)))

بوس بوس

ندا چهارشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 03:09 ب.ظ

اثر انگشتی
روی دیوار و در پنجره اما
تلفن می زنم امشب به پلیس
و به او می گویم
یک نفر شاخه احساس مرا
از لب باغچه ام دزدیده
بی صدا بی کلام . همین
ـــــــــــــــــ
خوبی خانومی؟
عزیزم خیر سرشون مرد شدن که بشن همین دیگه
زیاد جدی نگیر . ارزش فکر کردن نداره
فعلااااا

چقده احساست نابه که دیگه دزدا میان سراغش :-پییییی یه شاخه اشو یه بار گیگیلی چید :| الفراررررررررررر

قربونت ... تو خوبی ؟
والا :دی

majik چهارشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 03:36 ب.ظ http://ta-azadi.blogspot.com

چه نتیجه ی اخلاقیه خوبی گرفتی! منم همین نتیجه رو گرفتم ولی بعداً بهش پس دادم
از این قضیه که تعریف کردی معلومه کا کارتونه خیلی توپ بوده اگه اسمشو گیر آوردی به منم بگو ببینمش

اِهههههههههههه :دی پولتو هم بهت پس داد یا نه ؟ ((=

اسمشو نمیدونم ولی دوستان میگن اسم شخصیت اصلیه کارتون دکستره که یه پسر نابغه اس :))))

Leo چهارشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 04:12 ب.ظ http://leopang.wordpress.com

هه هه ! هی هی !
شاید چون تا به حال باش مهربون نبودی نمی خواد ریسک کنه چون نمی دونه چقدر می تونی خطر ناک بشی نه ؟

اینم واسه خودش دلیله توپیه :دیییییییی

سعید چهارشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 08:23 ب.ظ http://sabahlar.wordpress.com/

ای ناقلا. من عکس رو ندیده بودم.حالا تو وبلاگت بسته تشویقی می ذاری که بازدید کننده ات بیشتر بشه.

کدوم عکس ؟ همین پسر دختره که همو بغل کردن ؟ :دیییییی
اگه با اینا بازدید کننده بیشتر میشه پس لابد تا حالا باید وبلاگم جهانی شده باشه (غشمولک)

پلنگ صورتی شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 02:30 ق.ظ http://pinkpan.wordpress.com

دیدم یه عده از این اراذل و اوباش برداشتن نوشتن از داریوش متنفرن. به حضورت عارضم که در حدّی نیستن که بخوان به صدای داریوش گوش بدن. شنیدن ترانه های سنگین و پرمعنای داریوش عزیز شعوری می خواد که بسیاری از کامنت نویسان عزیز ندارن.
در زیبایی آثارش همین بس که مرجان (خواننده) تا به حال آهنگ های هیچ کسی رو به اندازۀ داریوش بازخوانی نکرده؛ دو نمونه اش: حسود/شقایق.
+ به کامنتت پاسخی بسیار لطیف و مهربانانه داده شد. بشتاب جونی.

اتفاقا بیشتر اراذل و اوباش و اونایی که تریپه ناصر ملک مطیعی میان عاشق داریوشن ((=
پس تو هم داریوشو دوست داری :))))) بزن قدش :-پی

بعله دیدم :| حالا منم با یه چماق لطیف و مهربون میام سراغت :-> غشمولک

سپینود پنج‌شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 05:06 ب.ظ http://justleila.blogfa.com

شبی مجنون نمازش راشکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
سجده ای زد برلب درگاه او
پر زلیلا شد دل پر آه او
گفت یارب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای
جام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده ای
نشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم می زنی
خسته ام زین عشق، دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکن

وب جالب داری . بازم میام پیشت اگه تو هم به کلبه ی عاشقیم بیای .
من آپم . خوشحال میشم اگه سر بزنی . منتظرتم .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد