ویژه مامی

 

دیروز مامی اومد پیشم با بغض درد دلهاشو بهم گفت و یه عالمه هم اشک ریخت برام . دلم براش خیلی میسوزه . نمیدونید چطور هق هق میکرد .. البته آروما ! گریه مامانم خیلی آرومه .. من نمیتونستم توی صورتش نگاه کنم . طاقت ندارم میدونستم اگه بهش نگاه کنم خودمم گریه ام میگیره اونوخ مامی بیشتر ناراحت میشه .. از بچگی روی گریه مامی حساس بودم .. اونوختا که ۴ یا ۵ سالم بود ، اگه با مامی میرفتم توی مجالس عزاداریی چیزی ، اصلا نمیذاشتم مامی گریه کنه اونم به خاطر من خودشو کنترل میکرد ... عجیبه که اون حس بچگیم تا الان باهام مونده اصلا نمیتونم اشکاشو ببینم اصلا ! دیروز موقع درد دل کردنش خودمو با وبلاگ و کامنتا سرگرم کردم مثلا به یه بهونه ای نمیخواستم توی صورتش نگاه کنم ... بیچاره مامان ! از اون زنهایی نیست که سفره دلشو پیش خواهراش یا زن داداشاش وا کنه یا مثل بعضی ها پیش دوست و همسایه ... اتفاقا دیروزم همینو میگفت ! میگفت مرجان من فقط حرفامو به تو و شیوا میتونم بگم ... نمیخوام فکر ماندانا و سعید رو که مسئولیت زندگی رو دوششونه بهم بریزم .. میگفت خاله هات وقتی غم و غصه ای دارن میان به من میگن سبک میشن ولی من فقط تو و شیوا رو دارم ! آخه مامانم جزئیاته زندگیشو دوست نداره به این و اون بگه اون بالا هم بهش اشاره کردم ... منم به اندازه عقل خودم دلداریش دادم ! بدجوری دلم گرفته الان با بغض دارم می نویسم فقط دارم تایپ میکنم اشکم نمیذاره مانیتورو ببینم ...

حالا از دیروز تا حالا منتظر فرصتم با شیوا حرف بزنم تا راه حلی پیدا کنیم که مامی از غصه درآد ، اما هنوز فرصتی پیش نیومده ! فقط موندم وقتی میخوام واسه شیوا توضیح بدم از کجا شروع کنم ! اول از گریه مامی بگم ؟ از خوده مشکل شروع کنم ؟ اول از باعث و بانیه این مشکل بگم ؟ یا از وبلاگ خونیه دیروزم بگم ؟ ....... ممممممم میگما ! آسوده بخوابید شهر در امن و امان است منم در امن و امانم یعنی خیلی خوشحالم 

نتیجه اخلاقی : امروز ظهر ماشینم دست سعید بود ، منم یه نیم ساعتی جایی کار داشتم و مجبور شدم پیاده برم ! وقتی داشتم برمیگشتم خونه ، هنوز کلی راه مونده بود تا برسم ، توی مسیر نمیدونم از کجا پسر همسایه امون پیداش شد و حالا با موتورش هی رفت هی اومد هی رفت هی اومد ! چقدم ازش خوشم میاد ! با خودم گفتم اگه ایندفعه برگشت یقه اشو میگیرم مجبورش میکنم منو ببره تا سوپریه اونوره شهر خریدمو انجام بدمو بعدش یه سر برم بانک و بعدشم تا خونه برسونتم و داغ بنزینشو میذارم سر دلش بیشرف

                                                      

گوش کنین

تو اون شام مهتاب کنارم نشستی
عجب شاخه گل وار به پایم شکستی

قلم زد نگاهت به نقش آفرینی
که صورتگری را نبود این چنینی

پریزاد عشقو مه آسا کشیدی
خدا را به شور تماشا کشیدی

تو دونسته بودی، چه خوش باورم من
شکفتی و گفتی، از عشق پرپرم من

تا گفتم کی هستی، تو گفتی یه بی تاب
تا گفتم دلت کو، تو گفتی که دریاب

قسم خوردی بر ماه ، که عاشقترینی
تو یک جمع عاشق ، تو صادقترینی

همون لحظه ابری رخ ماهو آشفت
به خود گفتم ای وای مبادا دروغ گفت

گذشت روزگاری از اون لحظه ناب
که معراج دل بود به درگاه مهتاب

در اون درگه عشق چه محتاج نشستم
تو هر شام مهتاب به یادت شکستم

تو از این شکستن خبرداری یا نه
هنوز شور عشقو به سر داری یا نه

تو دونسته بودی، چه خوش باورم من
شکفتی و گفتی، از عشق پرپرم من

تا گفتم کی هستی، تو گفتی یه بی تاب
تا گفتم دلت کو، تو گفتی که دریاب

قسم خوردی بر ماه ، که عاشقترینی
تو یک جمع عاشق ، تو صادقترینی

همون لحظه ابری رخ ماهو آشفت
به خود گفتم ای وای مبادا دروغ گفت

هنوزم تو شبهات اگه ماهو داری
من اون ماهو دادم به تو یادگاری

هنوزم تو شبهات اگه ماهو داری
من اون ماهو دادم به تو یادگاری

خواننده : داریوش

نظرات 72 + ارسال نظر
یوسف دوشنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 04:52 ب.ظ http://jesustears.persianblog.ir

خب خیلی خوبه که غصه هاشو به تو می گه..همسایه و آشنا و حتی خاله ها دلشون که نسوخته..اونا در ظاهر همدردی می کنن ولی از ناراحتی دیگران خوشحالن..می دونی که حسود دور و بر زیاده..!خوبه..اما بهتر بود بهش امیدوارانه نگاه کنی و خیلی منطقی باهاش درد و دل کنی..الانم اصن به غصه ها فک نکن..سعی کن راه حلی پیدا کنی..هر چند نگفتی مشکل اصلی چی بوده اما خب با خونسردی با شیوا صحبت کن و موضوع رو از اینی که هس احساسی تر نکن!!..مامانت هم فقط می خواسته درد و دل کنه تا تخلیه بشه..همین که گوشای خوبی برای حرفاش باشی برای یک مادر کافیه!! :)

بیچاره پسرا از دست تو در امون نیستن..یکیشون از کنارت رد بشن ضربه فنی می شن..=)) :((
الان شربت پرتقال رو با شربت آلبالو قاطی کردم مزه نارنگی گرفته!! =)) =))

قربونت برم داداشی که واقعا روانشناسی :))))))))) یادته هر موقع از چیزی ناراحت بودم وقتی باهات صحبت کردم بعدش بهت میگفتم خیلی سبک شدم و صحبتهات برام مفید بوده ؟ الانم همین کامنت تو همون حس خوب رو بهم منتقل کرد :))))):-*

:دییییییییییییییییی ها :دی

نمیری ایشاا... یوسف ! باز میخوای مسموم بشی ؟ ((=

دل‌زده دوشنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 11:08 ب.ظ http://delzadeh.wordpress.com

ماکه فضول نیستیم ولی حالا قضیه چی‌بود؟

اول ۷ میلیون و هفتصد هزار تومن به حسابم واریز کن که چکم برگشت نخوره تا بهت بگم مشکل مامی چی بوده :دییییی

الفراررررررررررر

راسپینا دوشنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 11:41 ب.ظ

گریه مامان دیدن خیلی سخته...از اون لحظه هایی هست که تو ذهن ادم حک میشه...چقدر خوب که تونستی خودتو کنترل کنی کار اسونی نیست...ایشالا مشکل زودتر حل بشه

من که میگم نمی تونستی داغ بنزین رو رو دلش بذاری .تا میدید بنزینش در خطر به هر بهانه ای بود خودش رو نجات می داد

آره :(

مرسی قربونت برم :)))

((= غشمولک ... اینم حرفیه ! یهو میدیدی اونوره شهر منو از موتورش پرت میکنه پایین ((=

ممدم ممد اهوازی سه‌شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 01:39 ق.ظ http://zendegimoon.blogsky.com

سلام
به ما هم سر بزن به روز شدیم

سلااااااااااااااااااااااام بابا ممدی :)

:)))))))))))))))))

بهت سر زدم بابا ممدی جونم :)) :-*****

سعید سه‌شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 02:33 ق.ظ http://sabahlar.wordpress.com/

آدم بی مشکل وجود نداره. بعضی وقتا آدما دنبال راه حل نیستن می خوان درد دل کنن سبک بشن. به هر حال مادر یه نعمت دیگه هستش.امیدوارم مشکل هر چی هست برطرف بشه.
اون موتور سواره هم از خداشه که تو ترکه اش بشینی، دیگه پول بنزین مهم نیس.

اوهوم :|

منم امیدوارم سعید جون :))))))))

راست میگی ؟ :دیییییییی

تازه وارد سه‌شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 03:29 ق.ظ http://tazevared.blogsky.com

سلام
خوبه که مامانت بات دوسته. این خیلی باارزشه و اون نتیجه اخلاقیت هم آدم می‌کشه! حیرونم چطور از دل این درام خانوادگی همچین نتیجه اخلاقیی عارض شی! آدم باید گیگیلی پرور باشه تا بتونه همچین نتایج حکیمانه‌ای از مباحث احساسی عاطفی خانوادگی دریافت کنه! :)

سلام آقایی :)))))

آره خیلی خوبه :)) ........ :دیییییی

بعلهههههه پس چی ! تو هم اگه گیگیلی داشته باشی همچین نتیجه هایی میگیری :دی

FAnCy FrEe سه‌شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 09:35 ق.ظ

نتیجه اخلاقی ت: = ))

((= غشمولک

پلنگیه من کجاس ؟ :(

سلی سه‌شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 10:21 ق.ظ

خوبی مرجان خانومم؟؟
آخی من فدات شم !
گریه کردی؟!
چرا؟نازی !!
آخی..! مامان من ولی با خاله هام راحت تره !!
حالا چی شده؟حل شده مشکل؟؟
زود باش حلش کن که مامانت غصه نخوره !

پسر همسایه تون موتور داره؟:دی
مرجان اینو ولش کن
برو طرف اون پسر همسایه تون که مثلا ماکسیمایی داره بلکه فامیل شدین !
بوووووووووووووووووووووووووووووس

مرسی قربونت برم :-****

خدا نکنه

اوهوم :((

والا این مشکل از اون مشکلایی نیست که زود حل بشه ! گذشت زمان لازم داره ولی خدا کنه به خیر بگذره :((

ها :دی

اونوخ فچ کنم این موتوریه عقده ای بشه ها ((= گوناه داره طفلی :دی

[ بدون نام ] سه‌شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 12:06 ب.ظ

http://i28.tinypic.com/v3of8h.jpg

اگه گفتی این چیه مرجان خانوم؟
اینو رفتم واسه تو پیدا کردم !
قبلا دیده بودم تو یه بلاگ !
الان هر چی گشتم پیدا نشد !
ولی یهو پیدا نشد !
دیگه لازم نیس کتابو بخری ها !
اینجا همه چی اش هست
بوس بوسسسسسسسسسسسس

قربونت برم ایشاا... که به فکر گیگیلی هستی تو :-****************

بوس بوس

وای این چه عکسی بود ؟ :((((((((((

بیچاره رانندهه :((((((((

ماماااااااااااااااااان :((((((((

[ بدون نام ] سه‌شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 12:11 ب.ظ

وای نه مرجان !!
اونو نرو نیگا نکن خیلی وحشتناکه !!!
اینه اونی که می گفتم
http://foroogh.de/eingang/s_t.htm

اشتباه شدددد
چقده خنگم مننننننننننن:((

بوس بوس

اما فضولیم گل کرد نگاه کردم :(((

مرسیییییییییییییییی از بابت لینک این کتاب :))))

من سه‌شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 12:20 ب.ظ http://www.sarv.blogsky.com

مردم از دیروز تا حالا کجان که نیومدن کامنت بدن . زود ازدواج کن این پسرهای همسایه دست از سرت بردارن . من میگم مادر از همه مهمتره و باید با تمام وجود خوشحالش کرد آفرین

:|

:|

میسیییییییییییییی :))))))) هم مامی مهمه هم پاپی :-پی

احمد سه‌شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 03:30 ب.ظ http://www.jardhy.wordpress.com

ایول با نتیجه اخلاقیت موافقم حتما دخل پنزینش میآد.

:دی نیشمولک

لیلا سه‌شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 04:39 ب.ظ

سلام مرجان جونم غماتم مثل شادیات زیبا هستن امیدوارم همیشه شاد باشی خوشگله
دوست دارم.

سلام خرموشیه نازنینه خوشکلم :-***
قربونت برم من... همچنین :)))

من بیشتر :))))))))))
بوس

ندا سه‌شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 06:54 ب.ظ

چقدر سخته سنگ صبور دیگران بودن
ــــــــــ
فعلااا

آره :(

فدات ... :))

مونیکا سه‌شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 08:26 ب.ظ

الهی من قربون دل مامی تو و مامن خودمو همه این مادرای طفلکی برم
غصه همیشه هست ولی همینکه کسی باشه باهاش حرف بزنی نعمتیه
حالا کلک با پسر همسایه رفتی موتور سواری و تیک اف ؟

منم قربون تو برم مونی که خیلی ملوسی :-*** دوستت دارم :-*************

آره واقعا

:دییییییی نه بابا دیگه برنگشت ((= انگاری حرف دلمو شنیده بودا که برنگشت ((=

مام سه‌شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 11:22 ب.ظ http://13486873.blogsky.com/

سلامی شاید تکراری ولی همیشه اولین کلام است برای آغاز
شاید زیاد خوشایند نباشد برای مخاطبان که مادری دست به قلم شود و بنویسد
ولی گشت و گذار من هر چند بی نام و بی نشان از بیشتر وبلاگ ها
مرا بر آن داشت تا بنویسم از تجاربی هم تلخ و شیرین
و اگر در توانم بود همراه و همدلی باشم برای مخاطبانم
باشد که همراهیم کنید
پس به نام انکه معبود ات و معشوقی عاشق نواز
و شروع کلام از شما . همین

سلام عزیز

خدمت میرسم :)))

ونوس چهارشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:46 ق.ظ

مامان خیلی خوبه.ایشالا دیگه دل مامان گلت نگیره.
نبینم پشت موتور غریبه سوار شیا!مردم چی میگن اگرم خواستی سوار شی بزن یارو رو بنداز تو جوب خودت با موتورش برو و هر وقت خواستی برگرد.اگرم بلد نیستی بیا بگم بابا ممد یادت بده.

ایشاا... دیگه دل هیچ مامانی نگیره مام ونوسی :))))))

:|

:|

دوست گیگیلی به گیگیلی گفته سیبیله بابات میچرخه :((((( به باباممدی بگو سیبیلشو بزنه :((

:دییییی

ممدم ممد اهوازی چهارشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 02:26 ق.ظ http://zendegimoon.blogsky.com

سلام

امروز تولد بلاگمون بود شما هم دعوت شدی منتظریم بیایی خوشحال میشیم

سلام بابا ممدی :))))))))

تولدش موبالک :))

آره اومدم

میسی :-*

مهتابی خانوم چهارشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 02:58 ق.ظ http://saaaraaa.blogfa.com

مامان ها اکثرن همین مدلین مرجان جونم..

تروخدا نذار مامانت غصه بخوره...من که اصلا نمیتونم غصه مامانم رو تحمل کنم :(

---------------

میزدیش خوب...دهَـــــــــــــه

آره :(

سعی میکنم ... فقط تا جایی که میتونم آتیشه مشکلو زیاد نمیکنم باید خوب سردش کنم نه ؟ :)

:|

صبا چهارشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:25 ب.ظ http://www.hichkare.wordpress.com

طفلکی مامی
امیدوارم خیلی زود غصه اش تموم بشه.

منم امیدوارم :))

قربونت برم

منا چهارشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 02:31 ب.ظ http://www.man-o-del.blogfa.com

دیدن گریه ی مامانها خیلی سخته
خیلی دل نازکن
چهخبرا؟
کلا ما رو یادت رفته ها تحفه خانم

فدای همه مامانا بشم :))

سلومتی :دی

منا میام کله اتو میکنما ! کامنتدونیت باز میشه ولی نمیشه برات کامنت بذارم :( چرا ؟ واسه همینه که از من کامنتی نداری وگرنه مطالبتو میخونم :)

پدر چهارشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 03:45 ب.ظ http://father78.persianblog.ir

ایشالله با موتور بیاد خواستگاریت راحت شی از دست مزاحمها!!!

((((=

دکی تو خیلی شیطون بلایی :دی
هر موقع مطب زدی خبرم کنیا :->

شاذه چهارشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 06:25 ب.ظ http://shazze.blogsky.com

سلام مرجان جون
یه تنوع واسه مامانت جور کنین حالش جا بیاد. یه گردش حسابی، یه تغییر دکوراسیون، یه هدیه...


این سوتی قرنت محشر بود!!! کف کردم:)))

سلام شاذه مامانی جونم :-******

همینکارو باید بکنیم شاذه جون :) حالا صبر کن :دییییی

((=

تازه وارد چهارشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 06:46 ب.ظ http://tazevared.blogsky.com

کامنت من کوووووووووووووووووو؟؟؟؟؟؟؟؟

هرکی کامنت مردمو قاچاق می‌کنه ایشالا بره زیر دوچرخه!!!!!!

دزد دریایی!

نینجا!!

مافیایی!!

غول سه چش!!!

کچل!!

چپکی!!

میام میکشمتا ! همین الان تاییدش کردم

منظورت گیگیلیه دیگه آره ؟ میکشمت میخورمت تیکه تیکه ات میکنم

ماماااااااااااااااااااااااان :(

آینه

آینه

آینه

:دیییییییییییییییی

Leo چهارشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 09:09 ب.ظ http://leopang.wordpress.com

نمی دونم راجع به درد و دل ...
جدیدنا فهمیدم که چه قدر کوچیکم ام [ سنن نه فهما ً و روحا ً ] و واسه همین دیگه تلاشی واسه سنگ صبور بودن نمی کنم ، زیادی نا امیدم
راجع به مو :
منم باهاتون موافقم ! در باب کوتاهی و بلندی
اما
موهای ما از شما بلند تره

من ولی دوست دارم سنگ صبور دیگرون باشم مخصوصا اگه بدونم که میتونم کمکشون کنم و بدونم که حرفامو میذیرن :)

پس بزن قدش :دی

جدی ؟ :دی

اقلیما یادمانی از حوا پنج‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:13 ق.ظ

سلام مرجانی...دلم برای مامانت گرفت.راست میگی گریه مامان ها رو نمیشه تحمل کرد.امیدوارم مشکلشون حل بشه ولی می دونستید که تو و خواهرت چقدر خوشبختید که میان حرفاشون رو فقط به شماها میگن؟از طرف من مامانتو ببوس.البته بوس تف تفی نه!یه بوس باکلاس

به به آقای اقلیما خانوم جون :دی خوبین اونوَخخخخخخخخخخ ؟ :دی

آره واقعا ! باز خوبه مامی حرفهاشو به ما میگه ها به خدااااااااا ....

قربونت برم
تو هم خودتو از طرف من ببوس :دی یعنی لپتو از طرف من ببوس :دییییییی

پت پنج‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:59 ب.ظ http://chocoholic.persianblog.ir

کامنت من کوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو

:|

والا من مدتها پیش یه پستی گذاشتم الانم یادم نیس کی چه کامنتی گذاشته بودی بید :دییییییی

الفراررررررررر

سلی پنج‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 07:23 ب.ظ

عکسو دیدی؟
چقد وحشتناکه ؟!
من دعا میکنم که مشکله حل شه که مامانت غصه نخوره که بیاد با تو دردل کنه اون وخ توام بشینی غصه بخوری !
اون وخ منم غصه میخورم !
بوسسسسسسسس

آره :(((((((((

بیچاره پسره ...

قربونت برم سلی خانومم :-****
باشه من به خاطر تو غصه نمیخورم هوشولو :)

انجمن وبلاگ نویسان پنج‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 08:13 ب.ظ http://www.blogforum.ir


انجمن وبلااااااااااااااگ نویساااااااااااااان.

از شما دوست عزیز برای عضویت در انجمن وبلاگ نویسان دعوت به عمل می آید.

انجمن وبلاگ نویسان :

جایی است برای اتحاد همه وبلاگ نویسان
جایی است برای تبادل نظر
جایی است برای تبادل اطلاعات
جایی است برای رشد فکری
جایی است برای شما

بی صبرانه منتظر حضور گرم شما دوست وبلاگ نویس هستیم.

با حضور شماست که این انجمن روز به روز بهتر و بهتر می شود.

ممنون از حضور فعال شما.

آدرس ها :

www.blogforum.ir

www.blogclub.ir




اَی وووووووو :دیییی

باشه خدمت میرسیم

مجید جمعه 3 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:24 ق.ظ http://saddard2.persianblog.ir

امیدوارم مشکل هرچی که هست حل بشه ولی مامانت خیلی کار خوبی می کنه آتو دست کسی نمی ده شماها هم جنبه داشته باشین !! و طردش نکنین ........ درضمن شما که تو یه شرکت خصوصی داری کار می کنی مواظب باش !!!!!

:) ملسیییییییییییییییییییی
باشه حتما :))))

چه ربطی به شرکت داره آیا ؟ :دی

ندا جمعه 3 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:24 ق.ظ

صبح جمعتون بخیر و خوشی مرجان جونم تونستی کمک حال مادرت باشی یا نه
خیلی سخته خدا نکنه مامانا دلشون بگیره
آدم از نفس کشیدن هم پشیمون میشه

امیدوارم حالشون بهتر شده باشه
راستی مرجان جونم این مامی که وب زده
میخواد کاری کنه کارستون
چون خیلی چیزا دیده و شنیده و تجربه کرده
من به بچه هااا معرفیش کردم تو هم اگه لطف کنی ممنون میشم
امیدوارم وسط راه خسته نشه و بذاره بره
حالا میگی پر رو شدم نه؟
خوب ببخشید
دوست دارممم
این رضا هم که بد جوری گم و گور شده
دلم واسش تنگ شده واسه اذیت کردنش بیشتر
میبوسمت هزار تا . فعلا

سلام ندای نازنینم :))) دلم خیلی برات تنگ شده

ایشاا... مامانا همیشه دلشون شاد باشه ! نه ندایی ؟ :))

راستی این مامی کیه ؟
حتما بهش سر میزنم سر فرصت :)

این رضا کجاست جدی جدی ؟ :(((

رضااااااااااا رضااااااااااااااااااا :دی

فدات بشم ندایم :-*****

بارباپاپا جمعه 3 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 02:09 ب.ظ

سخت نگیر دوستم،مامانت وقتی باهات درد دل کرده غصه هاش کم شده وقتی کسی دلش پره خیلی دوست داره حرفاش رو به کسی که قبولش داره بگه و حالا که باهات حرف زده تو هم نباید غصه بخوری سعی کن یه جوری خوشحالش کنی و حواسش رو از غصه هاش پرت کنی.همیشه شاد باشی

راست میگی .. آره آره
بگو باربایی بازم بگو حرفات منو هم داره آروم میکنه ... قربونه مامیه خودمو مامیه تو و همه مامی های مهربونه دنیا برم من :)))))))))))

همچنین

غریبه جمعه 3 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:57 ب.ظ

سلام آبجی

زمان زیادی برای توضیح دادن جزئیات افکارم ندارم .. فقط اومدم بهت بگم که به نظر من ُ گریه مادر تلخ ترین خاطره ایست که میتونه در ذهن کودک بمونه !!

من هم تلخ ترین خاطرات دوران کودکیم زمانی است که مامانم داشته گریه میکرده .. پس بدون که این حست انحصاری نیست !!

چه جالب .. مامان من هم وقتی میخواد درد و دل کنه ٬ میاد پیشه من .. کمی صحبت میکنه ٬ یه دامن اشک میریزه و ... بعدش میگه : خیلی سبک شدم !

یا حق

سلام داداشه ناز ملوس و مهربونه گیگیلیم :))))

دقیقا ! ایشاا... چشم هیچ مامی جونی اشکی نشه ... نه داداشی

من با گریه مامانم اعصابم بهم میریزه :(((

حقا که داداشه گیگیلی هستی :)))))))))

حق نگهدارت مهربونم

ونوس شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:21 ق.ظ

دخترمو آب برده.گیگیلی جون کجایی مادر؟پس چرا پیدات نیست؟

:|

الهی فدای مام ونوسی برم من

گیگیلی رفته با کوسه ها شنا کنه ((=

ر و ز ب ه شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 01:43 ق.ظ http://hazrat-eshgh.blogsky.com

ب ب ب ب ه ه ه ه
به به به به
س ل ا م

یعنی همون سلام عرض شد خدمت خانم خانما
خوبین شما ؟؟
چی کارا دارین می کنین شماهااا؟؟؟
خوش می گذره ؟؟
خوشحالم که می دونم خوشحالی :دی

هدف فقط عرض ادب و سلام و احوال پرسی و از این جور چیزا بودش و لا غیر...

خوش باشین..
مراقب خود هم باشین...

شب و روز عالی متعالی :دی

+ سرافراز و شادکام در پناه اورمزد دادار...

سلام روزبه عزیزم :)))))))

قربونت برم تو خوبی ؟

فدای تو دوست ملوسم
همچنین تو :))))

مهتابی خانوم شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 02:23 ق.ظ

یوقت خدای نکرده آپ نکنی ها....

:|

FAnCy FrEe شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 08:09 ق.ظ

نمیدونم کجاس باور کن
تازشم پلنگیه من بود نه تو

چه بد :(((

نخیر پلنگی فقط پلنگیه من بود پررو هم نشو که یکی میزنم پس کله ات :دییییییی

الفراررررررررررر

سعید هدایتی شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 08:35 ق.ظ http://www.eliapesar.persianblog.ir

ان شالله بلا دوره وطوری نیست!مراقب این گوهر یکی یه دونه باشین

مرسی آقا سعید گل وگلاب :))))

امیر شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 09:52 ق.ظ http://www.sahel2007.blogsky.com

میگم که شما با شیوا اول در مورد موتور اون بنده خدایی که بنزینش چشتو گرفت بگو ... !
....
امیدوارم مشکلاتو غمو غصه های مادرت زودتر بر طرف بشه ....

((=

مرسی قربونت برم

نگین شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:34 ب.ظ

سلام مرجانمممم
خوبی ؟
مامانت چطوره ؟
الان خوب شدن ؟
تو این پستو دوشنبه گذاشتی امروز شنبه است
هنوز نیومدی ؟
تونستی با مامانت حرف بزنی ؟
خیلی وقتا اینجوری میشه
آدم واقعا گیر میکنه که چیکار باید بکنه
ولی بازم مرجان
همین که نشستی و به حرفای مامانت گوش دادی و اونم برات حرف زده خودش کلی ارزش داشته
مامانت سبک تر شده
هر چقدر که تو سنگین شدی !!
میدونی تنها راه حلش چیه ؟
اینکه خیلی خیلی بهش محبت کنی
این چند وقتی که میبینی اینجورین خیلی شوخی کنی و بوسش کنی و این حرفا
باعث میشه فراموش کنه
امتحان کن
کم اومدنم رو ببخش
فقط تا ۲ ماه یا کمتر
قولللللللللللللللللللللللللللل
هوارتا بوسسسسسسسسسسسسسس

پ.ن : میلتو چک کن

سلام نگینکم :))))

قربونت برم تو خوبی ؟ :))))

یه مدت نتونستم بیام نت .. به خاطر کلاس زبانم :|

همین که مامی سبک بشه خودش واسه من دنیاییه حالا به هر قیمتی :))

مرسی از توصیه هات :-******

بوووووووووووووووووس

سلی یکشنبه 5 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 02:24 ب.ظ

مرجانی کجااااااااااااااااااااااااااااس؟

من اینجام :دیییییییییی

سارا یکشنبه 5 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:35 ب.ظ http://saaaraaa

تو نمیخوای آپ کنی عسلم؟

:|

مثل اینکه همین الان آپ کردما :دیییی

سارا تو خوفی ؟ کوشی ؟ :دییییی

سپیده دوشنبه 6 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:54 ق.ظ http://gomshodegan.blogsky.com

من که مامیم با من و خواهرم هم به ندرت درددل میکنه!
ایشالا مشکل مامانت هرچه زودتر حل بشه

جدی ؟ پس معلومه خیلی تحمل داره آره ؟ یا مامیه تو هم مثل مامیه سلی با خاله هات درد دل میکنه ؟ :-پی

مرسی عزیزم
دکی خوفی ؟ لجبازو چطوره ؟ :دیییییی

سعید هدایتی دوشنبه 6 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 02:10 ب.ظ

منم کامنت گراشته بیدم کوشش!خداهیی راس میگم.

کامنت گراشته بیدی ؟ بوخودا من که ندیدم تا حالا کامنت گراشته بیده باشی ولی دیدم که کامنت گذاشته بیده باشی ((=

بنفشه دوشنبه 6 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 02:56 ب.ظ



مامانا که گریه میکنن انگار همه غصه آدم میریزه تو دلم آدم

اما خیلی خوبه مامان تو کسی رو مثل تو و شیوا داره و باهاشون درد ودل میکنه و خیلی خوبه که تو انقدر خونسردی و میتونی آرومش کنی
اگر من همچین کاری بکنم که مامانم از ذوقش بال در میاره
چون اینطور وقتا من انقدر گریه میکنم که مامانم میاد منو دلداری میده

امیدوارم مامانت هر چی زودتر حالش بهتر بشه

به امید شادی همه ماماناااااااااااا

اوهوم :((

پس معلوم میشه تو دخمله بدی هستی ((= آخ نزن بنفشی من رسما غلط کردم :دییییی

الهی نمیری تو بنفشی میدونستم ((=

قربونت برم

سلی دوشنبه 6 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 03:07 ب.ظ

چرا تایید نیمکینی؟
هااااااااااااااااااااااا؟

:|

پدر دوشنبه 6 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 04:02 ب.ظ http://father78.persianblog.ir

این آهنگ.دوست داشتنی‌ترین آهنگ داریوشه...

همه آهنگای داریوش دوست داشتنیه دکی :))

پدر دوشنبه 6 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 04:03 ب.ظ http://father78.persianblog.ir

شاخه گل خار نه...شاخه گل وار

آهان ... مرسی ... برم درستش کنم ... آخه من متن آهنگا رو کپی میکنم دیگه فرصت چک کردن ندارم

مرسی دکی :)

مهتابی خانوم دوشنبه 6 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 09:55 ب.ظ

:-L یک عدد مرجان از نوع دوست داشتنی و آبجی گندهه گم شده...


شما ازش خبری نداری؟

نه بوخودا :دی برو خدا روزیتو جای دیگه حواله کنه ((=

جوراب سه‌شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:26 ق.ظ

امیدوارم زود زود مشکل مامی حل بشه... خوشحال باشین .

مرسی دکی عزیز جون :)))

فدات

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد