انگشت مکن رنجه به در کوفتن کَس تا ...

 

میزنم این معاون مارمولکو لهش میکنما ! امروز میگم چقدر کار رو سرم ریخته چطور اینا رو تموم کنم ، برگشته بهم میگه : اگه موقعی که فرصت داشتی انجامشون داده بودی الان رو هم تلمبار نشده بود ! بهش میگم : مگه فرصتی هم بوده ؟ توی این مدت که همش درگیره پروژه های جدید بودیمو فلان ! میخوای تا همین دو دقیقه صرف چای و تنقلاتو هم حذف کنم ؟ رومو هم کردم اونور ! برگشت بهم گفت (با خنده ها !) : خیلی خب خانوم مگه چی گفتم ؟ اصن غلط کردم خوب شد ؟ بخشید معذرت میخوام ! همونطور خنده کنان رفت بیرون ! به خدا فقط میخواستم بکشمش از وسط نصفش کنم ..... از کلمه به کلمه حرفهام استفاده میکنه تا سر به سر من بذاره این مارمولکه سبزه دم درازه گندهه وحشتتتتتتتتتتتتناک ... اگه یه روزی دیدین انگشتام به خون آلوده شده شک نکنین که خون همین مارمولکه ... اصلنا ! من باید همه آقایونه کارمند  توی شرکتمونو بکشم نه فقط این مارمولکو ! دیروز چندتا ازآقایونه همکار ، اومدن توی اتاقم بهم میگن : روزتون مبارک ! منم ساده فکر کردم آدم شدن  یهو در ادامه اش گفتن : به ما توصیه شده که یک بار هدیه بدین حتی اگه شده با یه جمله ، اونوخ یکسال خودتونو بیمه اعصاب و بدنه کنین ! ..... تیکه تیکه اشون میکنم به خدا

نتیجه اخلاقی : منم در جوابشون گفتم که به ما زنها توصیه شده ریشه مردا رو نابود کنین اونوخ یک عممممممر خودتونو بیمه جسمی و روحی کنین ! غشمولک

                                                      

گوش کنین

تو اون کوه بلندی که سرتا پا غروره
کشیده سر به خورشید غریب و بی عبوره
تو تنها تکیه گاهی برای خستگی هام
تو می دونی چی می گم
تو گوش میدی به حرفام


به چشم من
به چشم من تو اون کوهی
پر غروری بی نیازی با شکوهی
طعم بارون بوی دریا رنگ کوهی
تو همون اوج غریب قله هایی
تو دلت فریاده اما بی صدایی


تو مثل قله های مه گرفته
منم اون ابر دلتنگ زمستون
دلم می خواد بذارم سر رو شونه ات
ببارم نم نم دلگیر بارون

تو اون کوه بلندی که سر تا پا غروره
کشیده سر به خورشید غریب و بی عبوره
تو تنها تکیه گاهی برای خستگی هام
تو می دونی چی می گم
تو گوش می دی به حرفام

خواننده : گوگوش