سورپرایزد

الان ساعت 12 است خب ؟ بعد من غروب تا حالا وضو گرفتم هنوز نماز نخوندم ، ینی از وقتی وضو گرفتم بیشتر از صد بار تصمیم گرفتم بخونم ولی اراده نکردم ! جالب اینجاست که وقتی هم حوصله ام میشه نماز بخونم تنبلیم میاد وضو بگیرم !!! آخرش خودمم نفهمیدم وضو گرفتن برام سخته یا نماز خوندن ؟! در هر دو حالت ینی چه با وضو چه بی وضو نماز من میافته دقیقه 90 !! دقیقه 89 بخونمش یقینا خدا سورپرایز میشه ((: نیست تو این زمینه تنبلم ، مامان از همون اول سوزنش رو جمله " پاشو نمازتو بخون" گیر میکنه ، منم اتوماتیک میرم رو لجبازی ینی دست خودم نیست ، بعد روزایی که مامان یادش میره یادآوری کنه تعجب میکنم چرا بهم گوشزد نمیکنه قبل از اذون نماز میخونم اینجاست که مامان هم سورپرایز میشه .. اصولا من آدما رو زیاد سورپرایز میکنم نمونه اش همین دیشب بود که همه ظرفها رو شستم وقتی هم تمومشون کردم مث بچه آدم اومدم آروم و ساکت رو کاناپه نشستم !!! از اینجا فهمیدم کارم عجیب بوده که اول بابا ازم پرسید : حالت خوبه دخترم ؟! بعدم شیوا با ذره بین نگام میکرد که بهش ثابت شه خودمم یا نه ((=


نتیجه اخلاقی : خب دیگه برم که وقت نمازه

شرمنده اخلاق ورزشی گراهام بل

من آدم رکی هستم با کسی هم رودرواسی ندارم ولی به تلفن که میرسم ادبم گل میکنه در حد استاد ادبیات !! در مورد تلفن زدن و تلفن جواب دادن قوانین خاص خودمو دارم یکیش اینه که تماس گیرنده باید به صحبت تلفنی خاتمه بده نه اونی که مورد تماس واقع شده ، خوش ندارم به تماس گیرنده بگم کاری برام پیش اومده بعدا خودم باهات تماس میگیرم مخصوصا اگه این تقاضا یه ثانیه بعد از سلام کردن باشه خوشمم نمیاد کسی این رفتار رو با من داشته باشه ، تماس تلفنی زمانی صورت بگیره که آدم کار مهمی داره یا اگه واسه احوالپرسی باشه فقط 3 دقیقه ، و چندتا بند دیگه که متعاقبا اعلام میشه (: حالا بعضی وقتا گیر آدمایی میافتم که مکالمه کوتاهشون کم کمش نیم ساعت طول میکشه منم کاری برام پیش اومده که باید تلفن رو هر چه زودتر قطع کنم اما نمیکنم (واسه چراش رجوع شود به بند 1 ) تنها راهی که به ذهنم میرسه اینه که از هر چی گفت و هر چی پرسید من فقط بگم آره یا نه فوقش دیگه بگم حق با شماست ، دیگه توضیحات اضافه ندم که بحث طولانی تر بشه ولی طرف از رو نمیره و مدام ازم میپرسه چرا حس و حال نداری از چیزی ناراحتی و شروع میکنه به مشاوره دادن :( بعد دعوام میکنن که چرا تلفن جواب نمیدی وقتی همه ما دستمون بنده ! خب من از تلفن واسه همین چیزاش می ترسم ، واسه همیناست که بیشتر وقتا موبایلم رو سایلنته یا اگه نباشه جواب نمیدم ، بارها اتفاق افتاده که موبایلم شارژ نداشته خاموش مونده و من متوجه نشدم وقتی روشن میکنم میبینم کلی میسکال و اس دارم ((= حالا با این اوصاف وقتی کاری بهم محول میکنن ازم توقع دارن که با اس ام اس کارا رو رفع رجوع کنم !!! به نظر شما چه اعتباری به من هست ؟ اونم من که اگه مثَل اون توپی باشم که به سر طنابی وصله و موبایل مثل اون نقطه ثابتی باشه که سر دیگه طناب بهش محکم وصل شده ، و منو حول موبایل بچرخونن با نیروی گریز از مرکز از موبایل فاصله میگیرم ! موبایل پارامتر متغیره میتونه به جاش تلفن ثابت و تلگرافم باشه :ا


مدتیه پاک گیج شدم مثلا قرص رو بدون آب قورت میدم و دلیلش هم اینه که تازگیا اول آب میریزم تو لیوان بعد میرم سراغ قرص ، حالا تا لیوان آب رو برداشتم سر کشیدم بعد که میام سراغ قرصها دیگه جا ندارم دوباره آب بخورم و قرص رو بزور قورت میدم :| یا مثلا دو روز پیش که سوار ماشین شدم برم شرکت خواستم کلاچ رو فشار بدم دیدم پام بهش نمیرسه (عادت دارم با نوک کفشم فشارش بدم ) بعد متوجه شدم دمپایی پوشیدم اومدم تو کفشمو بپوشم یه لنگه اشو پیدا نمیکردم تازه بعد از ده دقیقه گشتن فهمیدم یه لنگه اش تو دستمه :دی واسه همین شیوا تازگیا منو لیلی صدا میکنه ((=


نتیجه اخلاقی : توی شرایطی این پست رو نوشتم که شیوا توی اتاقش داره ویندوز نصب میکنه و دقیقه ای یه بار میپرسه بزنم نکست ؟ بیا ، بیا بیا ، و منم مجبور میشم برم و برگردم 2 دوخط بنویسم ..