گیگیلیه بیش فعال

خب ! سه چهار تا هدف گنده منده دارم که به سلامتی استارت دوتاشو زدم در مورد اون سومی هم در حال بررسی و تحقیق یا به قول این انگلیسی ها پراب هستم که دارم به جاهای خوب خوبش میرسم و هرچی بیشتر جلو میرم بیشتر اعتماد به نفس و امیدواری پیدا میکنم !! اینا رو داشته باشین تا روزی که بیام همینجا از موفقیتهام بگم از اون پله های ترقی که دارم دونه دونه ازشون بالا میرم :دی کاملا جدی هستم و هیشکی حق نداره بخنده !! این وسط مسطا هم قربون مامان گلم میرم که از همیشه بیشتر پشتمه و همه جوره ساپورتم میکنه !!! میدونم مامانی که وقتی به این مسافرتهای یک روزه گاه و بیگاهم میرم بدجوری نگرانم میشی و صد البته دلت خییییلی برام تنگ میشه بس که تو خونه زیادی شلوغم مامانی باور کن وقتی ازت دور میشم نه دل پیچه میگیرم نه سرم درد میکنه پس اینهمه کیف منو پر از قرص و داروهای خونگی نکن :( به جان خودم نه سردم میشه نه گرمم میشه ، نه دل ضعفه میگیرم نه فشارم میاد پایین از گشنگی ، اصلا وقتی شماها باهام نیستین اشتهایی هم ندارم که چیزی بخورم !! نمونه اش همین دو هفته پیش که رفتم اصفهان ، واسه صبحونه رفتم کافی شاپ هتل کباب فرانسه سفارش دادم با یه فنجون قهوه ترک !!! خدا وکیلی نیم متر مربع بیشتر وسعت داشت حتی نصفشم نتونستم بخورم ، مطمئنم وقتی پا شدم اومدم بیرون چشای گارسونش با دیدن نصف بیشتر غذام که رو میز گذاشته بودم هاج و واج مونده ! ولی قهوه امو دوست داشتما دوتا دیگه هم سفارش دادم ((= مث روز برام روشنه که الان اون گارسون شیکه فهمیده چه خلی هستم تقصیری نداری مامان جان ! تقصیر از این دخترته که زیادی فعاله و جنب و جوش داره نمیتونه یه جا بمونه به قول خودت عروسک فنری ام !! .... اصلا نمیفهمم چرا این چیزا رو اینجا می نویسم وقتی اینا رو نمیخونین شاید واسه اینه که همه چیزا رو نمیتونم مستقیما به خودت بگم بلکه دلت بشکنه !! باشه هرچی میخوای بذار تو کیفم من که نمیخورمشون


نتیجه اخلاقی : از بس احسان خواجه امیری رو گوش دادم هلاک شدم فکر کنم ترانه هاشو بیشتر از خودش توی آرشیوم دارم ((=

سرنوشت شوم گل نسا خانوم

چند روزی به دختر خانوم خوشکلی به نام گل نسا فکر میکردم و اینکه به چه سرنوشتی دچار شد ! میخوابیدم گل نسا تو خوابم بود بیدار میشدم گل نسا جلو چشَم بود خلاصه گل نسا اینجا گل نسا اونجا گل نسا همه جا :| این شد که تصمیم گرفتم درباره اش بنویسم بعد گفتم نه کلیپ بزنم بهتره ، اما دیدم کار میبره گفتم اقلکن اسلایدشو بزنم ! اولش گفتم از عروسکهام کمک بگیرم ، متاسفانه عروسکی نداشتم که شکلش مردونه باشه زشت و زمخت و سیبیلو و بدترکیب باشه بعدش فکر کردم خوبه از تینا و بابک کمک بگیرم ، دیدم اینم ممکنه بدآموزی داشته باشه ، آخر سر نتیجه گرفتم از هنر خودم بهره بگیرم ، کی هنرمندتر از خودم ؟!! ها ؟ !! بلکه بهره ای هم شما ببرین :| بریم سراغ اسلایدها :



یه روزی اکبرآقا که اطراف شهر قدم میزد دید دختر خوشکلی رو روی ریلهای قطار بستن و ولش کردن ! از قضا صدای سوت قطار هم از دور شنیده میشد ، دلش سوخت سریع طناب رو باز کرد و دختره رو نجات داد !!




یه مدت که گذشت به هم علاقمند شدن و با هم کافی شاپ اینا رفتن و خونه خالی و ... خلاصه با هم ازدواج کردن !!




یه شب که اکبرآقا خسته از کار برگشته بود خونه و منتظر شام بود و یهویی روی کاناپه خوابش برد ، گل نسا عصبانی اومد بالا سرش و با ملاقه زد تو سر اکبر آقا از خواب بیدارش کرد که چرا یادش رفته آشغالها رو بذاره دم در ، ساعت از 9 گذشته و واسه همین باید شب رو بیرون خونه کنار آشغالها بخوابه !!




اکبرآقا دلش شیکست ، عشقش سرخورده شد و فرداش گل نسا رو طناب پیچ کرد و برد گذاشت روی همون ریلی که چند وقت پیش ها گل نسا رو اونجا پیدا کرده بود !!!



-----------------


قصه ما به سر رسید ، کلاغه هم نمیدونم کجا رفت ! اگه دیدین صورت دختر پسره رو نشون ندادم واسه اینه که شناسایی نشن دامن دختره هم خیلی کوتاهه نامحرما به چشم خواهر برادری نگاش کنن خواهشا !!! خودتون بیشتر مطلع هستین که نگاه به بدن نامحرم مثل نیزه ای هست که از جانب شیطان به سمت چشم چران و ای بسا به بدن همون نامحرمه پرتاب میشه ، یا یه همچین چیزایی !!!


نتیجه اخلاقی : میدونم هنرم زیادی بهتون هیجان داده ، میدونم همینجوری پیش برم فیلمساز معروف و برجسته ای خواهم شد