مارمولکه بی ادب

 

کدومتون گفتین که جریمه دیر رفتنم باید این باشه که یک روز تمام توی اتاق معاون کار کنم ؟ آهان تو بودی مسعودی آره ؟ میکشمت ! دو روزه مثل خر افتادیم روی دفتر و دستک ، حسابها رو چک میکنیم ، حالا این معاونه مارمولک از کله صبح میاد توی اتاقم هی میگه تو از رو حسابها بخون من چک کنم و یادداشت کنم ! اولش گفتم گولش بزنم ۶۰ تا در میون بخونم اونوخ یواشکی بذارم یه گوشه که بعدا خودم سر فرصت بهشون اضاف کنم، ولی مچمو گرفت بدترکیب ! واسه همین بهم میگه هر صفحه رو که تیک زدی آخرش نشونم بده ..... واسه هر کدوم باید چند تا رقم بخونم هی گفتم اول اینو میخونم بعد اونای دیگه رو واسه همشون که اینجوری راحت ترم میگه نه غر نزن بخون .... میگم اول این صفحات رو میخونم بعد بقیه اشو میگه نه ! یکی از این یکی از اون یکی از اون یکی دیگه .... منم یه پا گفتم نه ! ییهو دیدم میخنده بی شرف ! حالا من دارم حرص میخورما .. به خدا شیطونه میگه با آرنجم بزنم تو صورتش از پنجره شوت بشه وسط خیابون یه کامیون از روش رد بشه به درَک واصل شه..الهی بره به جهنننننننننننم من نمیدونم چه جرمی مرتکب شدم که حالا عقوبتش شده این معاونه مارمولکه بی تربیت ! انگار فقط میخواد منو عصبانی کنه ... البته منم انقده غر زدم اینو میخونم اونو نمیخونم که آخرش راضی شد هر چی من میگم باشه تازه همینایی هم که براش خوندم خیلی زیاد بود از بس چشمامو انداختم روی ارقام ، همینکه از اتاق اومدم بیرون یه آبی به سر و صورتم بزنم ییهو نمیدونم چی شد دمه در با کله خوردم به مدیرمون  .. یعنی چی شد من این فینگیری رو ندیدم جلو چشمم

نتیجه اخلاقی : ندارد ندارد ندارد

---------------------------

بالاخره تونستم براتون آهنگ بذارم حالا وبلاگم فیلتر بشه یا نشه ! ای به جهندَم ... فقط روی ضبط صوت که کلیک می کنین کمی صبر کنین اسم آهنگ توی کادر ظاهر بشه ، اونوخ روی آهنگ دوبار ! ببینید دو بار !! کلیک کنید تا براتون چه چه بزنه قبلا گفتم بازم میگم ! من با همه آهنگهایی که توی وبلاگم میذارم یه خاطره دارم اونم خاطره خوش ... این یکی هم ...

                                                       

گوش کنین

وقتی که دلتنگ میشم و

همراه تنهایی میرم

داغ دلم تازه میشه

زمزمه های خوندنم

وسوسه های موندنم

با تو هم اندازه میشه

قد هزار تا پنجره

تنهایی آواز می خونم

دارم با کی حرف میزنم

نمی دونم نمی دونم

اینروزا دنیا واسه من

از خونه امون کوچیکتره

کاش میتونستم بخونم

قد هزار تا پنجره

طلوع من طلوع من

وقتی غروب پر بزنه

موقع رفتن منه

حالا که دلتنگی داره

رفیق تنهاییم میشه

کوچه ها نا رفیق شدن

حالا که می خوام شب و روز

به همدیگه دروغ بگن

ساعتها هم دقیق شدن

طلوع من طلوع من

وقتی غروب پر بزنه

موقع رفتن منه

هرکی حرص بخوره گوشتاش میریزه فقط استخونهاش میمونه !

من دوباره هندی شدم ... یه غلطی کردم ماسک نشاسته زدم به صورتم , حالا یه جوش گنده وسط ابروهام در اومده ! میگم کاش از فردا ساری میپوشیدم میرفتم سر کار یه حلقه هم آویزون دماغم میکردم .. ولی نه ! این ریختی برم بیرون یهو میبینی سر و کله دلیپ کمار پیدا شد بعدم دنباله ساریم رو میگیره میبنده به کمرش منو دور آتیش میچرخونه به عقد خودش درمیاره ..... والا ! بدجوری حرصم میده این جوشه خصوصا خودمو که توی آینه میبینم یاده اون آتیشه و دلیپ کمار میافتم همچی تنم میلرزه ... گفته بودم پوست صورتم حساسه یادتونه ؟ نتیجه 20 دقیقه ماسک نشاسته , شده یه جوش قده هندونه وسط ابروهام و بسته شدن عقدم با دلیپ کمار توی آسمونها .. حالا توی این گیر و دار که ماتم گرفتم بابی اومده خونه امون هممه هممه اسباب بازیهاشو هم کشونده دنباله خودش بعد از توی خرت و پرتاش یه مداد شکسته و یه دفتر پاره پوره پیدا کرده اومده پیشم میگه عمه ملژان من نقاسی میکسم تو نیگاه کن ! هی یه خط میکشه میگه هاپو کسیدم بعد یه نقطه میذاره و یه دایره کوچیک بغلش میگه ببعی کسیدم اونوخ یه نیم دایره کشیده دو تا خطم روش , میگه عمه ایناااااا اینا گوزپلنک کسیدم ... من آخرش از دست این بچه خودمو حلق آویز میکنم .. میگم بابی بگو یوزپلنگ ! بهم خیره شده ماتش برده بعد ییهویی میزنه زیر خنده میگه نه گوزپلنک !!!!!!! دیوونه ام کرده این بچه .. تازگیا کلمه «چرا» رو یاد گرفته و معنیشو و کاربردشو , حالا چپ میره راست میاد میگه چرا ؟ چرا شب میشه ؟ چرا روز میشه ؟ چرا مرگ چرا کوفت !! مامان داشت ماهی پاک میکرد بابی هم اومده بود بغل من تا از بالا ببینه مامان چیکار میکنه .. بابی رو تا زمانی که بهمون نیاز نداره نمیشه بغل کرد حتی اجازه نمیده بهش بوس بدیم , حالا واسه دیدن ماهی ها بهترین فرصت بود که وایسمو بغلش کنمو لذت ببرم .. همینکه مامان چاقو رو گذاشت رو سر ماهیه , بابی میگه : ؟ چلا مادَ‏‎ل کله ماهی لو کند ؟ من گفتم : واسه اینکه اذیت مامانش کرده ! بعد میگه : چلا خون اومد ؟ گفتم : واسه اینکه چاقو تیزه ! هی بهت میگیم دست به چاقو نزن دستت میبره واسه همینه ! برگشته به مامانم میگه : مادَل ! کله عمه ملژانو هم بکن !!!! ای خداااااااااااا من از بیگانگان هررررررگز ننالم که با من هرچه کرد آن ................

فهمیدین چی شد ؟ مامان الان داره جدول حل میکنه , بعد از منو شیوا پرسید : چکش آهنی چی میشه ؟ سه حرفه .. شیوا گفت : پُتک ! من گفتم : نه پتک که از پلاستیک فشرده اس آهنی نیس ! بعد یهو شیوا برگشت گفت : پس حتما کُپت میشه !! با اجازه من برم شیوا رو خفه کنم و برگردم

نتیجه اخلاقی : اون موبر برقیه هَه ! امروز مجبورم دوباره برم سراغش ! نه میشه برم نه میشه نرم ... یه فاتحه هم واسه من ویل بدین