غذاتو بخور سرد شد

دو روزه معده درد دارم از شانس بد منم این دو روزه خونواده محترم گفتگوی تمدنها رو عدل گذاشتن سر ناهار و شام .. معده منم حساس اگه با عصبانیت یا حرص یا استرس یا حتی با فکر مشغول غذا بخورم درد میگیره هر چی هم سعی میکنم بحثشونو منحرف کنم منحرف بشو نیستن که نیستن هی میخوام ببرمشون جاده خاکی هی شیوا آسفالت میکشه ، دقیقا حرفهای من اون وسط مسطا که گهگاهی به گوش میرسه به منزله تم و آهنگیه برا مناظره اشون ، چون هر چند ثانیه یه بار تکرار میشه و کم کم ریتم میگیره .. تصور کن سه نفر گرم صحبتن بعد نفر چهارمی هر 30 ثانیه یه بار بگه غذاتونو بخورین سرد شد چقدم امروز خوشمزه شده ، دوباره بحث و دعوت من به سکوت و این دور تسلسل همچنان تا آخر قاشق زدنای من ادامه پیدا میکنه ..

صحبتهای سر میز شام و ناهار رو نگی بدم میادا نه ! ولی بیشتر دوس دارم بعد غذا باشه یا مثلا موقع دسر خوردن ، خوشمم نمیاد هنوز غذا از گلو پایین نرفته بساط رو جمع کنن ، اینجوری شکل تکلیف یا جزوی از کارای روزمره به خودش میگیره که آدم بر حسب عادت باید انجامش بده نه به حساب اینکه همه اعضای خونه دقایقی با هم باشن و گپ بزنن .. البته این قضیه توی خونه ما فرق میکنه گپ زدنه از اول سرو غذا شروع میشه همچنان ادامه پیدا میکنه تا بعدش و بعدهاش ، دیگه آخرش ظرفها خودشون داد میزنن که جمعشون کنیم ((=


نتیجه اخلاقی : غذاتونو بخورین سرد شد چقدم امروز خوشمزه شده