خدایا ! هم اکنون مارا بکش

 

شومصد ساله که یکی دو تا از پریز برقهای خونه خرابه تا میایم دو شاخ بهش وصل کنیم وییییییییژژژژ جرقه میزنه هر روز خدا هم یا منو برق میگیره یا شیوا رو ! دیگه قیافه هامون شده شکل جرقه ، هر دومون تیک گرفتیم ! من میگم چرا گاهی شبا ییهو از خواب میپرم نگو اثر همون ولتاژای برقه ! به جان خودم شدیم مثل همون اتوها که باهاش مریضا رو شوک الکتریکی میدن !  یحتمل منو وصل کنن به پهلوی راست یه مریض ، شیوا رو هم وصل کنن به پهلوی چپش ، تو کمای ۷۰ ساله هم که باشه ، دکترا هم ازش قطع امیدم کرده باشن ، زرتی بهوش میاد ! والا ! ولی خب توی این بی برقی که جریان الکتریسیته مقدس و متبرکه ، نباید ناشکری کنیم  ! هرچی به بابا میگم این پریزا رو درستش کن هر دفعه میگه باشه فردا بعد از ظهر .. دیگه امروز طاقتم تمام شد رفتم از توی کمد بابا ( همون کمد آقای ووپی) یه پیچ گوشتی و سیم چین و قلع و دستگاه لحیم ورداشتم تا خودم کارو تموم کنم .. حالا دو هفته اس بابا از زیرش در میره ها ولی تا دید خودم دست به کار شدم اومده وسایلا رو ازم گرفته میگه : برو کنار بابا جان که این چیزا کار تو نیست تو بلد نیستی به خودم میگفتی درستش میکردم ... آهان یعنی من تا حالا با بقال چقال سر کوچه بودم که بیاد پریزو درست کنه ! بابا چرا میری رو اعصابم ! به مامانت میگم شیرشو حلالت نکنه ....

نتیجه اخلاقی ۱ : اعصاب که واسه آدم نمیذارن که

نتیجه اخلاقی ۲ : واقعا که روانشناسم آدما رو وادار میکنم که با زبون بسته اقرار کنن ! با زبون بسته ها ! فقط کافیه روی واکنش ها خیلی ریز بشی و دقت کنی ! اونوخ تا تهشو میخونی

نتیجه اخلاقی ۳ : نمیدونم شما هم مسابقه « مثبت یک » رو هم میبینین یا نه ! من عاشق این مسابقه ام ! دیشب میون شرکت کننده ها یه آقای لر بود ، البته پیشاپیش از خواننده های لری معذرت میخوام ! این بابای لر با اون همه خنگیش کلی شانس آورد ! توی دو دور از مسابقه به یکی از سوالا جواب نداد و باعث شد ۲۰۰۰۰ تومن از امتیاز گروه کم بشه ولی هر بار یکی دیگه از شرکت کننده ها هم به دو تا یا همه سوالا جواب نمیداد فقط چون موقعیتش فرق میکرد امتیاز کم نمیشد ولی عوض اینکه این لره رو بیرون کنن که باعث میشد امتیاز کم بشه ، اون یکی دیگه رو اخراج میکردن ! آخرش که کلی به گروه ضربه زد تازه فهمیدن که باید اخراج میشد ! بعد از اخراج شدنش ، باهاش مصاحبه کردن اصلا نمیتونست حرف بزنه والا منو مامی و شیوا که نفهمیدیم چی گفت حسابی گوشامونو تیز کرده بودیم شیش دانگ حواسمونو معطوف حرفاش کرده بودیم که یهو زد زیر آواز دیگه از خنده داشتیم می پکیدیم

                                                                           

گوش کنین

دل بردی از من به یغما ای ترک غارتگر من
دیدی چه آوردی ای دوست از دست دل بر سر من
عشق تو در دل نهان شد دل زار و تن ناتوان شد
رفتی چو تیر و کمان شد از بار غم پیکـر مـن
مـی سـوزم از اشتیاقت در آتشم از فـراقت
کانــون مـن سینه مـن سـودای مـن آذر مـن
بـار غـم عشق او را گـردون نیـــارد تحمـل
چـون مـی تـوانـد کشیـدن این پیکر لاغر من
اول دلم را صفــا داد آیینــه ام را جــلا داد
آخـر بـه بـاد فنـا داد عشق تـو خاکستـر مـن

خواننده : محمد اصفهانی