یه زمانی نوشتن هر روزه، هم برام راحت بود هم بزرگترین دغدغه ام، و هم واقعا موضوعی مرتب پیش میومد که بیام درباره اش بنویسم. انگار ذهنم پر از موضوعات ناب دست اول بود که گاهی نمیدونستم کدومو انتخاب کنم. ولی الان؟ کویر خشک و خالی، اونقدر ذهنم خالیه که حالم از همین چند سطری هم که نوشتم بهم میخوره، انگار این انگشتها فقط عادت دارن قٍل بخورن روی صفحه کلید. جون کندم تا حرکت اٍ رو پیدا کردم، یه بارم اشتباهی دستم روی کلید دیگه ای خورد و اتوماتیک وار کلمه ی ریال رو به ق اضاف کرد و شد قریال :))
میخوام ببینم بعد از اینهمه سال در خمره رو باز کردم سرکی بکشم سرکه ی بلاگ اسکای رو هم بزنم، کدومتون هنوز مث من خل و شنگول اینورا می پلکین؟
خب دیگه خیلی نوشتم، انگشتام خسته شدن :| همین اندازه که نوشتم واسه دست گرمی بود، من دوباره برمیگردم زیرزمین یه صد سال دیگه باز میام سر میزنم ببینم کی پیداش شده.