من رفتم تیمارستان .. خدافظ

دیروز بابک اومده خونه امون اخلاقشم بگی نگی همچی سگی وحشی بود با مداد محکم میکشید رو کاغذ خشن خط میکشید  کاغذه رو فنا میداد هی غر میزد میخوام نقاشی بکشم نقاشیییی بکشم  بهش میگم عمه بیا خودم برات بکشم .. با همون خُلقه مگسیش میگه فقط برام گوزپلنگ (اسمه مستعاره یوزپلنگه !!!!!) بکشیا میگم چشم .. اومدم یکی از کتاب داستاناشو آوردم که توش عکس جک و جونور باشه با یه زحمتی براش گوزپلنگ کشیدم بعد آقا اخم کرده میگه گوزپلنگ بکش میگمممممممم  گفتم باشه عمه ، پاکش کردم دوباره کشیدم ایندفعه رنگشم کردم براش ، باز جیغ زد گفت : میگم گوزپلنگ بکش دیگه ! میگم ببین خوده خودشه عمه ، میگه نههههههههه !  میگم ببین عمه خوده............   ببین عمه خُ...........   ببین عَ.......................... بِ.....................  ........ میگم یعنی چی بابک مگه عمه رو از تو جوب پیدا کردی هی خشانت به خرج میدی   بعد مدادو از دستم گرفته دو تا دایره کشیده چندتا خطم دورش یه طرحی مثله بچه موجی ها میگه اینااااااااااااا گوزپلنگ اینه عمه

 

نتیجه اخلاقی : نگفتم روانی شدم ؟ عرض نکردم ؟

نظرات 16 + ارسال نظر
باران دوشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:45 ب.ظ http://www.drzss1368.blogfa.com

سلامممم
سلاممم
خوبی خانومی؟؟؟
نماز روزت قبول باشه جیگر
من اپم بهم سر بزن منتظرتم

سلام بارونی :)
قربونت

همچنین :-*

چشم سر فرصت :)

یه بدهکار دوشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 08:44 ب.ظ http://bedehkary.blogsky.com

سلام.
به به به انگار زود زود داری آپ میکنی
این حکایتت منو برد به سال 1328 که تو تازه 2 سالت شده بود و ازم میخواستی عکس زرافه برات بکشم.هی هی هی بر لب جوی نشین و گذر عمر ببین.....
یادمه اونموقع ها تو هم همینجوری خشانت به خرج میدادی
هی هی بگذریم.این بچه نتیجه برادرت که تو میشی عمه بزرگش اخلاقش به خودت رفته هااا.
موندم ما با این کهولت سن چطور میاییم وبلاگ نویسی(ما آوردم که ناراحت نشی ها منظورم همون تو بود)
راستی اونموقع هاا یادمه از این سیتوپلاسما ها استفاده میکردی
تونست بعد از این همه سال اثری بزاره یا نه؟
میدونم اگه الان دم دستت بودم میکشتی منو
ولی با این همه یه خواهر دارم تا نداره ....

سلام :)
چشم حسود کور ((=

زهر مار بدهکاره بی تربیت (آیکونه پر خشانت) :دی خوبه همش ۵ سالمه ها ((=

من موندم چرا خواننده های وبلاگ من انقده دل پری از من دارن ((=((=((= به خدا من خیلی ملوسم :دییییییییییییییی

من کهولت سن ندارم بی ادب :دی تو خودت صد سالته مُردی ((=

بدهکار میام میکشمتااااااااااااااااااااا

ماماااااااااااااااان :(

قزن قلفی سه‌شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 09:34 ب.ظ http://afandook.persianblog.ir

خب اونایی که تو میکشیدی یوز پلنگ بوده بچه گوز پلنگ میخواسته حق داشته بزنه . اعصاب مصاب هم نداشته هی رو مخش بودی

راست میگی ((=

قزنی چطوری ؟ :دی

مونیکا پنج‌شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:19 ق.ظ

خب خواهر من بلد نیستی گوزپلنگ بکشی چرا میری رو اعصاب بچه؟
بگ.و بلد نیستم خودش خوشگل می کشه.
این شیطونک چند سالشه حالا؟
من این روزا منتظر خواهرزاده دومم.هفته دیگه دنیا میاد.البته بنده خاله هستم و عمع نمی شم خوشوقتانه

:دی

۴ سالشه ((=

ای الهییییییییییییییییییی :-* من دو تا خواهر زاده دارم کچلم کردن بس که ور میزنن ((=

پ.نون جمعه 20 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 07:45 ق.ظ

ای وای راس می‌گه بچه! مگه تا حالا گوزپلنگ ندیدی؟؟؟

وای پ.نون جون خودتی ؟ انقده خوشحالم که فهمیدم زنده ای ((=

حضرت شهروند شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 03:15 ب.ظ

شهروندو مرگ .. شهروندو مرض .. شهروندو کوفت .. شهروندو درد بی درمون .. شهروندو :(((((((((((( دستم بهت برسه بخارت میکنم جرات داری بیا

مامااااااااااااااااااااااان :(

ترمه شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 10:09 ب.ظ http://chatresefeid.blogfa.com


خوب بچه راست گفته دیگه!!!!!
گوزپلنگ اونه که بابک کشیده

یه بار نشد از منه بیچاره دفاع کنینا :(

:دیییییییییییی

مونا سه‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 03:25 ب.ظ

مرجان الهی نمیری!
عجب بچه هایی
ولی فکر کنم به خودت رفته باشه
از قدیم گفتن بچه ی حلال زاده به عمش میره
تازه تو بلد نبودی یوز پلنگ بکشی به بچه گیر میدی؟
فعلا

((=

والا :دی

((=((=((= به هرکی میگیم بابک خیلی شیطونه اذیت میکنه به خدا فورا میگن به عمه اش رفته حتما ((=((=((= یعنی من انقده شیطون بودم ؟!!!!! :دییییییییییییییییییی

مریم جمعه 27 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:08 ب.ظ http://smaryamt.persianblog.ir

سلام مرجان ه روانی خوبی؟ آقا نماز روزه ها قبول و پیشاپیش هم عید مبارک تو که دل نداری که تنگ بشه، ما داریم و تنگ شد گفتم یه حالی ازت بگیرم

((=

سلام مری نشمولک :دی

مرسی :) دلم منم برات تنگ شدههههههههههه :-******************

:)

یه بدهکار شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 06:46 ب.ظ http://bedehkary.blogsky.com

پس کجایی تو دختر؟؟؟
باز رفتی؟؟؟؟اینبار کی برمیگردی؟؟؟
اصلا فکر نکنی من ناراحتم هاااا
نکنه آقاتون نمیگذاره بیایی نت؟؟؟
فقط قبل هر جوابی من نه عمه دارم نه خاله و نه ....

اینا اینجا :دی
نههههههههههههههههههههه :دی مسافرت بودم :)

نهههههههههههه اصلا به یادت نبودم که :دی

آقامون کیه ؟ من اون روزو نبینم که آقا بالاسر داشته باشم .. الانشم که خونه بابامم آقا بالاسر ندارم توی محل کارمم آقا بالاسر ندارم حتی اگه یه روزی خدا تبدیل به سوسکمم بکنه آقا بالا سر نخواهم داشت دیگه شوهر که گُ...ه...ی نیست ((=((=((=((=((=((=((=((=

یکی طلبم نه ؟ :دی

منو برق گرفته!!! دوشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:53 ق.ظ http://meghdadminevisad.persianblog.ir/

سلام
اولا عیدت مبارک و نماز روزت قبول
دوما تو که از اولش روانی بودی!!!!
برادر زادت هم به عمش رفته!!! بعله!!!

سلام مقدادی :)) عید تو هم مبارک همچنین :))

میکشمت :دی

((=

حیتا سه‌شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 10:40 ق.ظ

مرجانی کجایی تو؟ نکنه جدی جدی رفتی تی ما رس تا ن؟!!

ها رفتم اونجا بیرونم کردن دکترا از دستم روانی شدن ((=

مونیکا چهارشنبه 1 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 09:42 ق.ظ

خدایی انگار جدا رفتی تیمارستان
اصلا معلومه تو هی کجا میری؟دروغ نگو خودم فهمیدم یه خبراییه حتما قاشق شدی(همون عاشق سوسولا)

((=

ها رفتم قاشق شدم برگشتم ((= دیدم چنگال باشم بهتره :دی

یعنی چی اصن مونی ؟ خب مگه سفر رفتن عیب داره ؟ چیششششششششششش

:دی

سیروس چهارشنبه 1 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 05:46 ب.ظ http://sirous.org

خوبه حالا گفتی زده به سرت حالا من میگفتم مری خله کلی واسه من کلاس میزاشتی که ادمی حالا نگو تو خلی

سی سی میام شل و پلت میکنما ! کدوم گوری غیبت زده ها ؟ اصلا ایمیلمو واسه چی وَخواستی ؟ ها ها ها ها ؟

یوزی سه‌شنبه 14 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 09:40 ق.ظ http://yozpalangh.wordpress.com

:))))))))))))))))))))))))))))))))
بیارین ببینم کدمتون درست کشیدین

((=

سیروس جمعه 6 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 05:20 ب.ظ http://sirous.org/weblog/

تو از همول خل بودی گوز پلنگ کش

((=

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد