امیدواری

نه، خوشمان آمد! همون شنگولای ۱۲ سال پیش  ورجه وورجه دارن هنوز، به نوشتن امیدوار شدم :) میخوام ببینم با اینهمه نوشتن، بالاخره یه نویسنده از توم درمیاد یا نه؟  

خب تصمیممو هم رو کردم براتون. جونم براتون بگه چندسال پیش از اون تصمیم کبراها گرفتم! ایتکه کتاب بنویسم، میدونستم که هم کار آسونیه هم کار سخت! آسون از این لحاظ که بالاخره میشه تهش یه امیر آقاییی بشم و از اون هایکوهای چرت تحویل خواننده های از همه جا بیخبر بدم یا نهایتش زور بزنم یه لیلا اوتادیی بشم که مِعر بنویسم، مگه من چیم کمتره؟! سخت هم از اون جهت که خب بالاخره اگه بخوام رمان بنویسم باید اصولشو چارچوبشو بشناسم، شعر رو که اصلا بی خیال، خلاصه خسته اتون نکنم. 

گفتم بشینم کتابهای مختلفی از ادبیات شرق تا غرب بخونم بعلاوه اصول داستان نویسی رو، تا دیگه جرات کنم داستان خودمو بنویسم

تا اینجا رو داشته باشین. بقیه اشو بعدا میگم احساس میکنم زیادی رو منبر بودم، نشیمنگاهم درد گرفت  :|

نظرات 8 + ارسال نظر
یوسف چهارشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1398 ساعت 04:26 ب.ظ

من که ۳۵سالمه.. فک کنم‌ پس تو الان ۷۰سالت باشه هارهارهار اصن توروخدا تو نویسنده نشو که کاغذ نایاب میشه خخخخ اون شُله مشهدیو منم بلد نیستم بپذم. فقط میخورم

هر هر هر .... نخیر، 80 سالمه

حیتا دوشنبه 29 مهر‌ماه سال 1398 ساعت 08:42 ق.ظ

بقول حشمت فردوس بیبییین اگه ورجه وورجه ایم باشه، از ما دهه شصتیای سوخته س
خووووب..؟ می گفتی..
نه عزیزم احتمالا مشکل از وزنته که روی نشیمنگاهت فشار اورده والا چیزی نگفتی هنو که

همون که گفتی
خودتی حیتا جون؟ وااااااایییی اسمت منو به چه روزایی برد

حیتا سه‌شنبه 21 آبان‌ماه سال 1398 ساعت 04:54 ب.ظ

بله که خودمم.. خود اون موقعام نه هااا، خود الانم
واااای به خودت که نمیدونی صفحه ت منو چند ساعتی پرت کرد به یه روزایی که انگار هزااار سال قبل بود

ایول ((:
چه خبرا حیتایی جون؟ از خودت بگو از اینهمه سال که از هم بی خبریم دوریم ولی همچنان با همیم، ذهن و خاطره رو که نمیشه ازمون بگیرن مگه نه؟
هزار سال قبل بوده ولی انگار همین دیروز بود، بغل گوشمون

پ.نون چهارشنبه 27 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 03:25 ب.ظ http://babune.blogsky.com

الو ! من از وبلاگ معتبر و بسیار فعال بابونه دارم تماس می‌گیرم!

یه دونه سلام سفارشی دوقبضه خدمت سرکار تقدیم می‌گردد :)

ببین کی اومده ((:
پسر تو زنده ای؟ وااااااای چقدر ذوق زده شدم از اینکه می بینم دوستای قدیمیم همچنان منو یادشونه
خوبی پ.نون جان؟
و عیلک مشتی خدمت جنابعالی همراه با بوس ارسال می گردد

پ.نون یکشنبه 1 دی‌ماه سال 1398 ساعت 02:09 ب.ظ http://babune.blogsky.com

و من هنوز امیدوارم سر بزنی....

صبر داشته باش صبر میزنم

پ‌نون یکشنبه 8 دی‌ماه سال 1398 ساعت 12:28 ق.ظ http://babune.blogsky.com

Helloooooo!!
Anybody home???

Hi there
yeah, wait a minute

پ‌نون یکشنبه 8 دی‌ماه سال 1398 ساعت 12:43 ق.ظ http://babune.blogsky.com

پهه
حوصله‌م سر نره صلوات!!
باش دیگه.....
کجاست این آیکن دزد دریایی؟؟؟

اصلا صبر نداریا بچه! بذار سه تا و نصفی کامنت که دوستان زیرخاکی برام نوشتن جواب بدم خب
دستپاچه میکنی آدمو، اه

پ.نون شنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1399 ساعت 10:47 ق.ظ

با سلام و عرض هورا
خیر مقدم جامعه بشری را خدمت شما و گیگیلی عرضه میدارم

بابی

به به بالاخره معلوم شدهم زنده ای هم کرونا نگرفتی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد