مکالمه یه توت فرنگی با یه هویج

مورچه ها خیلی پررو و وحشی شدن ، دیده بودیم دور غذا و چیزای شیرین جمع بشن ولی دیگه فلفل و نمک و زردچوبه معمولا از دستشون در امان بودن ! دیروزم که دیگه شورشو درآوردن به اتفاق فک و فامیل دور یه کفگیر سور گرفته بودن ، کفگیری که تازه شسته و خشک شده بود !! جدیدا قانون زندگی مورچه ها عوض شده ؟ یا کفگیرا رو از شکر میسازن ؟ یا چی ؟ پس چرا سر به سرم میذارن اینا ؟ شما دیگه چرا خواننده محترم ؟!!

دیروز تو شرکت صحبت از یه پروژه بود ، داستان این بود که کارفرمای پروژه با مدیر آشناست بعد مث اینکه پیمانکارش نتونسته به تعهداتش عمل کنه پروژه بیشتر از قیمت پیشنهادی هزینه بر شده ، حالا داشت با مدیر صلاح مشورت میکرد یه راهی پیش پاش بذاره یا اگه بشه ادامه کار رو به یکی دیگه محول کنه ! گیرش اینجا بود که نمی خواست کسی از مشکلش بویی ببره و چون تاریخ استعلام هم منقضی شده می بایست شفاهی قیمت بگیرن یکی رو هم به عنوان نماینده معرفی کنن تا کار رو ادامه بده ، بنا هم بر این شد که غیرمستقیم فی رو بپرسن و از اونجائیکه این پیشنهاد من بود ، به خاطر عدم موافقت من با پیشنهاد چرتی که مدیر و معاون کچل مطرح کرده بودن ، کارفرما که آقای سیب زمینی باشن مثلا ، ازم خواست من براش استعلام بگیرم ازمم خواستن خودمو معرفی نکنم مثلا یه فامیلی دیگه بگم ! خب حالا فرض کنین مدیر شرکتی که قراره باهاش تماس بگیرم آقای هویج هست منم که خانم توت فرنگی هستم ! خیلی خوشحالم از دیدارتون   خلاصه خودمو با نام ساختگی توت فرنگی معرفی کردم و مکالمه آغاز شد :

خانم توت فرنگی : سلام آقای هویج !

آقای هویج : سلام خانوم ، روزتون به خیر ، بفرمایین !

خانم توت فرنگی : مرسی روز شمام به خیر ، من توت فرنگی هستم !!

آقای هویج : خیلی خوشوقتم ، امری باشه در خدمتم

خانم توت فرنگی : غرض از مزاحمت ، آشنایی با مشخصات دستگاه هاتون هست برا اجرای پروژه فلان و اینکه اگه امکانش هست قیمت چندتاشو بهم بدین که در صورت موافقت با شما قراردادش کنیم !

آقای هویج : بله بله حتما ، کاش میشد حضوری خدمت برسیم !

خانم توت فرنگی : لطف شما رو میرسونه ، متاسفانه من شیرازم ، حالا اگه سعادتی بود واسه عقد قرارداد میام تهران شما رو زیارت میکنم

آقای هویج : انشاا... ، سعادت ماست که در خدمت شما باشیم سرکار خانوم ، خب مشخصات فنی پروژه رو لطف میکنین ؟

خانوم توت فرنگی : بله یادداشت بفرمایین ......... ببخشین آقای توت فرنگی ؟!

آقای هویج : جانم ؟ هویج هستم !!

خانوم توت فرنگی : ببخشین آقای هویج ! نظرتون در مورد تغییر این قسمت چیه ؟ چند درصد رو قیمت تاثیر داره ؟

آقای هویج : خب والا اینکه ..........

خانوم توت فرنگی : بعد ببخشین آقای توت فرنگی ؟ !!

آقای هویج : هویج هستم !!!!

خانوم توت فرنگی : مجددا ببخشین آقای هویج ! اگه قطعات رو از این مشخصه به این مشخصه تبدیل کنیم چطور ؟

آقای هویج : دقیقا نکته اصلی اینجاست که .........

خانوم توت فرنگی : پس اون چیزی که حدس میزدم اتفاق میافته ... خب حالا آقای توت فرنگی ؟!

آقای هویج : هویج هستم !!

خانم توت فرنگی : بازم ببخشین آقای هویج ! پس ناچارا اینو باید بخریم ! از اینکه وقتتونو گرفتم پوزش میخوام آقای توت فرنگی ، ببخشین آقای سیب زمینی ، عذر میخوام آقای هویج !!!

آقای هویج : خواهش میکنم خانوم توت فرنگی عزیز ، امیدوارم تونسته باشم خوب راهنماییتون کرده باشم و .....


نتیجه اخلاقی : من تا دیروز به تنها چیزی که اطمینان داشتم حافظه ام بود که اینم رسما به ....ا رفت 

سورپرایزد

الان ساعت 12 است خب ؟ بعد من غروب تا حالا وضو گرفتم هنوز نماز نخوندم ، ینی از وقتی وضو گرفتم بیشتر از صد بار تصمیم گرفتم بخونم ولی اراده نکردم ! جالب اینجاست که وقتی هم حوصله ام میشه نماز بخونم تنبلیم میاد وضو بگیرم !!! آخرش خودمم نفهمیدم وضو گرفتن برام سخته یا نماز خوندن ؟! در هر دو حالت ینی چه با وضو چه بی وضو نماز من میافته دقیقه 90 !! دقیقه 89 بخونمش یقینا خدا سورپرایز میشه ((: نیست تو این زمینه تنبلم ، مامان از همون اول سوزنش رو جمله " پاشو نمازتو بخون" گیر میکنه ، منم اتوماتیک میرم رو لجبازی ینی دست خودم نیست ، بعد روزایی که مامان یادش میره یادآوری کنه تعجب میکنم چرا بهم گوشزد نمیکنه قبل از اذون نماز میخونم اینجاست که مامان هم سورپرایز میشه .. اصولا من آدما رو زیاد سورپرایز میکنم نمونه اش همین دیشب بود که همه ظرفها رو شستم وقتی هم تمومشون کردم مث بچه آدم اومدم آروم و ساکت رو کاناپه نشستم !!! از اینجا فهمیدم کارم عجیب بوده که اول بابا ازم پرسید : حالت خوبه دخترم ؟! بعدم شیوا با ذره بین نگام میکرد که بهش ثابت شه خودمم یا نه ((=


نتیجه اخلاقی : خب دیگه برم که وقت نمازه